بسمه اللطیف
سیمرغ عشق
آشفته گشته بودم از فرط خسته جانی
رفتم که شاید آخر قدر مرا بدانی
پایم ولی نمی رفت آن دم به راه دوری
پردرد بود قلبم با سوزشی نهانی
گویی سقوط آزاد می کردم و ندیدی
آن لحظه کشت من را آن درد ناگهانی
ترسم که روزگارم بی تو شود سر و من
از کف دهم به دور از تو گوهر جوانی
اکنون به دور از تو افتاده ام ز پای و
در من گرفته قوت احوال ناتوانی
هر چند ناگزیرم اما به باور من
معنا ندارد آخر بی عشق زندگانی
این را بدان ولیکن هر جا و هر زمانی
سیمرغ قاف عشقم گر تو مرا بخوانی
#مهدی_رستگاری
بیست و یکم فروردین سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
یازدهم آوریل ۲۰۲۳ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۸۲۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 23 فروردین 1402 13:21
درود بر شما
مهدی رستگاری 23 فروردین 1402 18:33
درود و سپاس
کرامت یزدانی(اشک) 24 فروردین 1402 20:25
درود بر شما استاد نازنین. بسیار زیبا . پیروز باشید
مهدی رستگاری 25 فروردین 1402 07:48
درود و سپاُس