بسمه اللطیف
پروانه عشق
رسیدم باز از راه و تو را در خانه می بینم
عزیزم در نگاهت خواهشی جانانه می بینم
سکوتت پر شده از واژه های ناب و سکرآور
شگفتا از شرابی که در این پیمانه می بینم
تو ان شمع شب افروز دل انگیزی که من خود را
به گرد نور تابانت چنان پروانه می بینم
دمی خال لبت را از ورای گیسویت دیدم
دلم را بی نهایت مایل آن دانه می بینم
چنان زیباییت در من اثر کرده که من خود را
بسی حیران این نقش هنرمندانه می بینم
اثیر پیکر نازت مگر از جنس رویاها است
که می پندارم اینک خواب در افسانه می بینم
کنارم می نشینی و در آغاز شبانگاهان
دلم را غرق در آرامشی مستانه می گیرد
سر خود می نهی بر دوش مهدی و چه خوشبختم
که گیسویت پریشان بر سر این شانه می بینم
#مهدی_رستگاری
بیست و چهارم فروردین سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
سیزدهم آوریل ۲۰۲۳ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۸۲۵
*پیوند نشر در وبسایت شعر نو / شعر ناب / شعر ایران
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 فروردین 1402 08:59
درود بزرگوار ا
مهدی رستگاری 25 فروردین 1402 13:50
درود و سپاس