بسمه اللطیف
بوسه
گرچه او داشت اندکی تردید
ولی آخر لب مرا بوسید
در درونم شکوفهای گل کرد
بر درختی که در دلم رویید
بوسهاش بود آن چنان گیرا
که جهانها به دور سر چرخید
لحظهای بعد از آن به میوه نشست
آن شکوفه که گشته بود پدید
پس از آن در حرارت عشقش
میوه شیرین شد و به بار رسید
شوق فواره زد ز سینه من
چشمه عشق از دلم جوشید
رفته بودم ز حال تقریبا
بر زبانش زبان چو می لغزید
باز تکرار گشت آن اوضاع
به تسلسل فتاد دور مدید
در چنان حال چشم مستش گفت
این چنین وضع را که دید و شنید
گر چه شهباز آسمانها بود
مهدی از دام بوسهام نرهید
به حکایت چو دیده این میگفت
بار دیگر لب مرا بوسید
#مهدی_رستگاری
پنجم مهر سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
بیست وهفتم سپتامبر ۲۰۲۳ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۹۴۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 05 مهر 1402 17:48
مهدی رستگاری 06 مهر 1402 00:32
درود و سپاس
فاطمه مهری 05 مهر 1402 18:31
درود برشما جناب رستگاری، زیبا و دلنشین
مهدی رستگاری 06 مهر 1402 00:32
درود و سپاس بانوی گرامی
سیاوش دریابار 07 مهر 1402 10:31
عشق وقتی مستی میکند
جام را آغاز هستی میکند
عشق بیمار در بستر بود
عیسی مربم زندش نمود
عشق یعنی جمعه های انتظار
قلبها جمله ما قلب قرار
گفتم این اخرین بیت و غزل
عشق یعنی صاحب ما بود از ازل
عشق جمعه غوغا میکند
عصر جمعه را پیدا میکند
ما همه منتظر عشق اخریم
همچو کودک دنبال مادریم
سلام
شعرتان بسیار زیبا بود
مانا باشید
قلم سبزتان برقرار
مهدی رستگاری 08 مهر 1402 10:24
درود و سپاس فراوان جناب دریابار
مهدی رستگاری 08 مهر 1402 10:23