مثل گیسوی بلند تو، شب یلدایم
می نوردد دل عاشق شده ی شیدایم
پیچ در پیچ و گره در گره و نابود است
بی تو هم زندگی و کار و همه دنیایم
رفتی و چشم به در دوخته ام، یادت هست
گفته بودی شبِ یلدای دگر می آیم؟ ا
قرن پایان شد و یک قرن گرفتارت من
نفسی آی، که صد عقده ز دل بگشایم
تا تو پرواز! چسان؟ نیست دگر بال و پری
از غمت ریخت نه شهپر، که همه پرهایم
کاش یک بارِ دگر سر زده می آمدی و
چنگ در دست و غزل، بوسه و، گل، همپایم
طارق خراسانی
29 آذر 1400
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 30 آذر 1400 23:47
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 23 فروردین 1401 01:15
درود برشما جناب خراسانی عزیز و گرانقدر دوست دیرین
زادروزتان مبارک و خجسته باد