«مرا خیالِ تو خود بی خیالِ عالم کرد»
همان خیال تو ما را دچار این غم کرد
هزار بوسه برایم به ارمغان آرند
به چشم مستِ تو حاشا ارادتم کم کرد
چه “بارها “که نهادی به فتنه بر دوشم
تو شاد رفته و این بار، پشتِ ما خم کرد
فدای چشم تو بانو، که موجِ چشمانت
امیدِ بودن و ماندن به دل چه محکم کرد!
چکاوکانه سرودی به روی شاخه ی شوق
ترانه، بغض مرا مثلِ عشق، مبهم کرد
بهار مژده ی آغوش باغ می دادم
اگرچه بعد تو باران، غمم مسلم کرد
پرنده باش که شاید توان به همَّتِ عشق
سفر به خانه ی خود برخلافِ آدم کرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 24 اردیبهشت 1402 08:56
طارق خراسانی 26 اردیبهشت 1402 01:28
سلام و درود
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا
پروانه آجورلو 25 اردیبهشت 1402 08:43
درود جناب خراسانی
طارق خراسانی 26 اردیبهشت 1402 01:29
سبلام و درود
سپاس از مهر نگاهتان
در پناه خدا