بگذار در نگاهِ تو باران شوم به شوق
دردت بغل گرفته، پریشان شوم به شوق
خواهم شوی تو زلزله، ویران کنی مرا
زیر نگاه مهر تو پنهان شوم به شوق
تا بر ضریحِ چشم تو، جانم دخیل بست
گفتم کرامتی شود، انسان شوم به شوق
دردی نشسته در دلِ من زار می زند
خرجش، فقط دو بوسه و درمان شوم به شوق
آغاز عشق با تو مرا بود و دل سرود
ای کاش، در کنار تو پایان شوم به شوق
26 شهریور 1389
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
مجتبی جلالتی 14 فروردین 1399 13:02
هزاران درود
جناب استاد خراسانی
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید.
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:07
. . درودها
. استاد عالی بود
.