شب است و می درد مرا هراس هار سایه ها
نفس/ نفس بریده ام در انحصار سایه ها
گریز می زنم به وهم دستهای پنجره
سقوط می کنم به روی ذهن تار سایه ها
سپاه خون شتک به سقفِ لال خانه می زند
جنون سرخ آینه و هی هوارِ سایه ها
زنی شبیه یک شبح پریده رنگ وبی رمق
هزار تکّه می شود در انکسار سایه ها
ومرگ می رسد که صادقانه عاشقی کند
به حجله می برد گل وکفن، کنار سایه ها
صدای کل کشیدن کلاغ های جن زده
دو ساقدوش بی سر و ته از تبار سایه ها
درون من جنین بی سری حلول کرده که
به بند ناف مضحکش تنیده دار سایه ها
در انتهای شب سکوت خانه و سه قطره خون
نشسته یک جنازه بر سر ِ مزار ِ سایه ها
مریم ناظمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 21 خرداد 1400 22:36
درود بر شما
مریم نصیری 22 خرداد 1400 01:16
????????
کاویان هایل مقدم 22 خرداد 1400 09:14
زیبا چون همیشه
babak faghfouri 23 خرداد 1400 03:13