خود را به ذهن خیس زمستان سپرده بود
مردی که از اوایلِ پاییز مرده بود
مردی که فاتحانه در آن صلح تن به تن
روی عمیقِ زخم تنم دست برده بود
ساعت شمار بیکسی ام بود سالها
از بس که لحظه لحظه غمم را شمرده بود
با چشمهای شیشه نشین پرازشراب
انگورهای باغ تنم را فشرده بود
مردی که از اوایل پاییز، بعدمن
با هر نگاه، خون دلی تازه خورده بود
مریم ناظمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 30 خرداد 1400 23:21
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
شبنم رحمانی 31 خرداد 1400 12:13
درود بر شما .بسیار زیبا سروده اید. قلمتان نویسا
کاویان هایل مقدم 02 تیر 1400 00:36
قلمتان همیشه سرشار از احساس ناب بانو