کوهی که در من حرف های عشق از برداشت
حجم نگاهم را شبیه شعر ، باور داشت
گفتی برایت شاعر پرواز خواهم بود
اما سکوتت بغض های تازه در سر داشت
می خواستم انگیزه روز و شبت باشم
اما هوا رنگ کبوترهای پرپر داشت
از ابتدا تکلیف غم هامان مشخص بود
غم در مسیر عشق ما تصمیم دیگر داشت
گفتند با ما آسمان هم قهر خواهد کرد
وقتی کبوتر لانه بر اوج صنوبر داشت
باران شب خوشبختی چشمانمان رقصید
دریا غم احساس را از دوشمان برداشت
حتا غزل ، آرامش شبهایمان می شد
هر مثنوی همسایه ی رویایمان می شد
گلهای باغ آرزوها در تو خندیدند
لبخند را از لاجورد آسمان چیدند
احساس باران خورده ی ما باز هم گل کرد
در ما شکوه شوکت شیراز هم گل کرد
از کوچه های بی کسی ها کوچ می کردیم
در آسمان سبز رویا کوچ می کردیم
من در تو شعر عشق را تفسیر می کردم
لبخند را در چشم تو تکثیر می کردم
مرد دمادم های احساس قشنگ من
پرکن مرا از جام شب های درنگ من
من خسته ام از کوچه های تنگ دلتنگی
یک عمر بازی خورده ام در چنگ دلتنگی
تو باور سبز نگاه زرد من هستی
تنها ترین پروانه ی شبگرد من هستی
بگذار برگردم به دنیای غزل با تو
تا حس کنم طوفان دریای غزل با تو
در پرنیان شعر من خورشید می رقصد
مهتاب در من تا تو را فهمید می رقصد
باغ نفسهایم تو را در خود غزل کرده است
با تو گل لبخند در تبعید می رقصد
حتا کبوتر های شعرم پر در آوردند
چشمان من در پرده ی تردید می رقصد
مرد غزلهای شراب آلوده ام برخیز
انگار در من زهره با ناهید می رقصد
اصلن خدای آرزوهایم میان شعر
از لحظه ای که عشق را رقصید می رقصد
#پرستش_مددی
@mehrabEparastesh
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 مهر 1400 11:41
.مانا باشید و شاعر
دادا بیلوردی 13 مهر 1400 19:57
درود بر شما و جاری باد احساس گرمتان