زدی زخمه بر قامت استوارم ، و نالان شدم
و در یادها گم و در خاطراتم پریشان شدم
چو برگى هراسان که از شاخه ی خشک افتاده است
میان غم و غصه هایم ، غریبانه حیران شدم
چه شبهای تاری ، که با یاد تو زخمه بر دل زدم
هوس سر کشیدم بیکباره و وصل جانان شدم
زدم نقش نرگس بر آن دیدگان پر از مستی ات
و با نغمه های دو صد چنگ تو ، همچو مستان شدم
خطا کردى و در سحرگاه ناکامی ام گم شدى
ولی با نوایم ، دوای دل دردمندان شدم
شدم شمعی و تا سحرگه ز سوز دلم سوختم
و زد شعله بر قامتم ، چون ستاره فروزان شدم
کسى محرم رازها و انیس دل من نشد
مرا غرقه در اشک کردى و اینگونه گریان شدم
در این دامگاه بلا ، عمر من بی اثر گشته و
ز شب تا سحرگاه ، در انتظارت ، غزلخوان شدم
پرستش مددی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
کرم عرب عامری 25 خرداد 1395 14:34
سلام گرامی و عزیز
بلحاظ فنی مهارت بالا و زیبایی دارید
از تشبیهات خوبی مثل یرگی از شاخه خشک افتادن استفاده کردید
اما مصرع یعد چرا میان غم و غصه ها بعد از افتادن حیران شدن
مگر بگیم بهم ربطی ندارن
بنظرم حیفست این اندیشه ی خلاق و زیبارو با قافیه شقه شقه کنید
شکل کارتون جداگانه زیباست
ترکیبات بکار رفته تون جداگانه گوهرست
اما بین اینها قافیه فاصله و گسست انداخته
اینقدر شعرتون رو دوست دارم
که امیدوار باشم که اشتباه فهمیده ام
درود بر شما خوشحالم از اشنائیتون
پرستش مددی 26 خرداد 1395 18:38
عرض ادب و احترام ...سپاسگزام از حضور پر مهرتان
امیرحسین نوروزی 25 خرداد 1395 18:02
درود خانم دکتر مددی
پرستش مددی 26 خرداد 1395 18:39
سپاسگزارم شاعر گرامی
علیرضا خسروی 26 خرداد 1395 09:18
درودها
پرستش مددی 26 خرداد 1395 18:40
سپاسگزارم از مهرتان