آماده ام برای تو جان را فدا کنم
از انحصار جان دل خود را رها کنم
تا چشم توست روشنی آشیانه ام
بگذار کمی برای خودم ادعا کنم
پرواز کن که زیر پرت پر درآورم
گنجشک عشق را به هوایت هوا کنم
من مرز بین عقل و جنونم به هر غزل
باید که پای عقل تو از دل جدا کنم
وقتی رسید قاصد باران به کوه و دشت
شایسته است ساده برایت دعا کنم
ساحل گرفته در بغلش حلقه های موج
دریا نشسته تا که قیامت به پا کنم
رسم " پرستش " است که در شهر عاشقان
من با نگاه پاک تو گاهی صفا کنم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۰۷
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
علیرضا خسروی 23 امرداد 1395 09:17