پشت اشک آینه درگیر ردپای تو
خلوت من پر شده از عطر سر تا پای تو
می نشینم تا که برگردی مرا باور کنی
در غزل هایی که دارد موجی از موهای تو
از غروب خنده هایت باورم شد شانه هم
می کشد بردوش بار شوکت رعنای تو
من همان موجم که گاهی شوق دریا می کنم
تا ببینم توی توفان رقص بی همتای تو
کاش میدیدی که من یک شعر باران خورده ام
پشت پلکت در تب چشمان شب آرای تو
از "پرستش " شادمانی را توقع داشتی؟
کاش می دیدی غمم را بعد هر غوغای تو
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۰۹
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
علیرضا خسروی 23 امرداد 1395 09:12
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 23 امرداد 1395 14:48
درود
محمد جوکار 25 امرداد 1395 00:59
درودها مهربانو مددی عزیز
خرسندم که غزلی ناب و گوارا از چشمه ی زلال احساس تان می نوشم
مانا مانید به مهر تا مهر