این که با عشق بمانی به جهان، دانی چیست؟
پای آن عشق رود هم دل و جان، دانی چیست؟
این که یک لحظه کوتاه نشینی با او
و بگویی سخن از راز نهان، دانی چیست؟
خط ابروی خداداد نگارین دیدن
ماندنت خیره به آن نقش دهان، دانی چیست؟
حیرت از موی پریشان و لبش از یک سو
و نگاهی که برایت نگران، دانی چیست؟
و زمانی که سخن بر سر رفتن باشد
او بگوید که کمی بیش بمان، دانی چیست؟
پا به پایش سر معماری این عشق شدن
اولش سخت ولی آخر آن، دانی چیست؟
مثل آن غنچه ی پژمرده که جان می گیرد،
به نسیم خنک و آب روان، دانی چیست؟
کاج سرسبز نه زردی و نه پیری داند
عشق در فصل تماشای خزان، دانی چیست؟
سال تا سال ورق می خورد ایام تو را
وقت تنگ است بگو جبر زمان، دانی چیست؟
گرچه دریای دل از یاد لبش آرام است
طی این عشق کران تا به کران، دانی چیست ؟
زندگی سر به سرش باختن است می دانیم
عاشقی فارغ از این سود و زیان، دانی چیست؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 آذر 1400 09:22
درود و سلام موفق و مانا باشید
محسن جوزچی 19 آذر 1400 00:04
درود بیکران جناب جعفری
آفرین به این تصویر سازی با کلمات ،
دستانتان را با عشق میفشارم
عشقتان جاویدان ،قلمتان رقصان