گفته بودی که کنم پر همه دنیایت را
خالی از غم بکنم آن دل تنهایت را
هم که تغییر دهم حال و هوایت امروز
هم دگرگون بکنم قصه ی فردایت را
طعم شیرین بدهم زندگی تلخت را
برم از عمق وجودت همه غمهایت را...
تو که بردی دل بیچاره چنین با حرفت
پس نگه دار کنون حاصل یغمایت را
فال حافظ که به آن قامت رعنا افتاد
گفت دل شرح دهم آن قد و بالایت را
به چه مانند کنم کوتهی وصلت را
یا شب دوری طولانی یلدایت را
دل که این بار فراموش کند مهرت را
من به یاد آورمش خنده ی زیبایت را
این محال است که آرام شود بی عشقت
هیچ کس پر نکند توی دلم جایت را
من ندانم چه رود بر سر من بعد از تو
وای آن روز که بیرون بکشی پایت را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 30 آذر 1400 23:52
محسن جوزچی 01 دی 1400 22:30
درود بر شما
قلمتان رقصان