رفتی و نمی آیی ....
و آنقدر این ثانیه ها طولانیست که یلدا فکرش را هم نمیکند...
یلدا عروسیست در آغاز سپید ترین فصل سال ..او از دلتنگی چیزی نمیفهمد...!
از کوچه های سرد خیال ،از چشمانی یخ زده در انتظار، یلدا چه می داند...!
وقتی که خورشید می رود و با زبان بی زبانی میگوید..
امروز هم مثل دیروزها گذشت..!
یلدا از این قصه ی تلخ غروب چه میفهمد...!
از بغض شکسته،
از سکوت پنجره
از ردّپای خاطره،
ازاین همه یلداهای ناتمام،
این دختر سپید موی چه می داند..!
آری یلدا اتفاق قشنگیست...
اما نه برای من که دلم را روی دستها بردند ..
وقتی که اورا روی دستهاشان بردند...
#میمنت_تولایی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
مریم موسوی 29 آذر 1396 21:52
بسیار زیباست سرکار خانم مهربانو تولایی عزیز
یلدا عروسیست در آغاز سپید ترین فصل سال ..او از دلتنگی چیزی نمیفهمد...!
از کوچه های سرد خیال ،از چشمانی یخ زده در انتظار، یلدا چه می داند...!
میمنت تولّایی 01 دی 1396 12:34
درود مهربانو جان
از حضورگرم و توجه و محبتتون یه دنیاااا ممنونم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 30 آذر 1396 23:33
میمنت تولّایی 01 دی 1396 12:35
درود جناب انصاری
از حضورتون سپاسگذارم
فاطمه گودرزی 11 اردیبهشت 1399 22:09