دفتر زندگی باز هم ورق خورد ،
ورق خورد و ورق خورد
بهار و تابستان گذر کرد و
باز پائیز
با رقص برگ های الوان و
نقش ابرهای سپید و خاکستری,
نشسته بر پهنهء کبود آسمان
از راه رسید
خورشید ، چادر, سپید, ابر بر سر کشیده و
با وزش هر بادی
گوشه چشمی نشان میدهد و
من ، در مرثیه خوانی, درد
با فریاد های زن, درون, سرم
زخم های روزگار را که به دلم سنحاق شده
در اندامم پیچ و تاب میدهم و
تو، ’گم شده در شراب, کهنهء عادت ها
به گمان, رقصیدنم زیر باران, برگ های پائیزی
به تماشا نشسته ای و
مرگ خاموشم را
در تابوی تولد پائیزی دیگر نمی بینی...
#زیبا_آصفی_آمین
15 مهر 95
شب و سکوت
Ziba Asefi
https://telegram.me/zibaasefi
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5