درد را بــا خنــده پنهــان داشتـــم گویـا نشد
من به حس و عشقم ایمـان داشتم گویا نشد
.
در بیابـان هـای دلتنـگـی قــدم هـا می زنـــم
با خوشی ها عهد و پیمان داشتم گویا نشد
.
در میــان روز و شــب هــای کسـالـت آورم
با نگاهت قصد طوفــان داشتم گویا نشد
.
سرد شد حال و هوایم در خیابان های خیس
شـوقِ رفتــن زیــر بـاران داشتم گویا نشد
.
رفتــم از یـادت شدم با خاطـراتـت همـنشین
بـا تـو من بختـی درخشـان داشتم گویا نشد
.
علیرضا آرین مهر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5