نقدی بر سروش هایی از سیاوش آزاد_ قسمت 3

نقد سروش هایی از سیاوش آزاد_ قسمت 3


در این قسمت از نقد سروشکان سیاوشانه هم ابتدا به بازآوری آن چهار سروش پرداخته، سپس نقد خود را پی می گیریم:

سروش هایی از سیاوش آزاد

 

یک:
عرش غرق تلالویی ممتد
می رود سوی ساحل پرحد
آتشی می چکد به روی خد
چیست زنجیر بی نشان هیچ

دو:
بگذر ای آشنا ز بی رنگی
رو به قعر سواحل سنگی
بنگر اندر وجود خوش جنگی
نیستی را صدف نما امشب

سه :
فرشته ای ز تبسم فتاد در آبی
تنفسش بگرفت و برفت در خوابی
ز پیله اش به در آمد چو شاپر آبی
پرید از قفس تنگ سایه

چهار:
عطش بر جان من افتاده امشب
وجود خسته ام غرق غم و تب
بوم شرمنده در پیش تو یارب
بده آبی بده  آبی بده آب

ادامه ی نقد سروش نخست از لَخت سوم:

لَخت سوم با واژه ی "آتش" آغاز شده و این واژه با تکواژ "ی" به کار رفته که به نظر، نشانگر عظمت این/آن آتش است‌‌‌‌‌
نقد سروش هایی از سیاوش آزاد_ قسمت 3


در این قسمت از نقد سروشکان سیاوشانه هم ابتدا به بازآوری آن چهار سروش پرداخته، سپس نقد خود را پی می گیریم:

سروش هایی از سیاوش آزاد

 

یک:
عرش غرق تلالویی ممتد
می رود سوی ساحل پرحد
آتشی می چکد به روی خد
چیست زنجیر بی نشان هیچ

دو:
بگذر ای آشنا ز بی رنگی
رو به قعر سواحل سنگی
بنگر اندر وجود خوش جنگی
نیستی را صدف نما امشب

سه :
فرشته ای ز تبسم فتاد در آبی
تنفسش بگرفت و برفت در خوابی
ز پیله اش به در آمد چو شاپر آبی
پرید از قفس تنگ سایه

چهار:
عطش بر جان من افتاده امشب
وجود خسته ام غرق غم و تب
بوم شرمنده در پیش تو یارب
بده آبی بده  آبی بده آب

ادامه ی نقد سروش نخست از لَخت سوم:

لَخت سوم با واژه ی "آتش" آغاز شده و این واژه با تکواژ "ی" به کار رفته که به نظر، نشانگر عظمت این/آن آتش است‌‌‌‌؛ اما
منظور از آتش در این جا، چه ممکن است باشد؟ در ادامه می بینیم که "آتشی"، فاعلِ فعلِ  "می چکد" است و این فعل مضارع
هم ممکن است نشانگر تداوم انجام عمل چکیدن باشد؛
پس آتشی، استعاره ای است برای اشک (یا...).
فعل "می چکد" در چنین موقعیتی، نیاز دارد به حرف اضافه ای مانند "بر" یا عبارتی در نقش حرف اضافه مانند "به روی"
و جالب، این که "روی" خودش اسمی است به معنای "چهره" و در نتیجه، شاعر با ظرافتی چند جانبه، هم معنای آن
یعنی کلمه ی "خد" را به کار برده است‌؛ پس "به روی خد" یعنی "بر چهره".
نکته ی دیگر، نقش تداعی معنایی خاصی است که برعهده ی کلمه ی "خد" قرار گرفته که هم یادآور کلمه ی "خود" است و هم
کلمه ی "خدا" و با توجه به آنچه در این سروش دیده ایم و در ادامه می بینیم،  درباره ی این ارتباط معناییِ بسیار نیک
به کار رفته، بسیار بیش از این می توان نوشت
و ما به نشان دادن سر نخی بسنده کرده ایم‌‌ و فواید کاربرد "خد" در این جا، بسیار بیش تر از معایب احتمالی آن به نظر می رسد
که مثلا چرا کلمه ای کهن و حتی مهجور و ظاهراً غیر پارسی آمده است.
حال، این آتش عظیمی که بر رخسار می چکد، چیست؟ این اشک آتشین در این جا، چه کارکردی را بیان می کند؟
به نظر می رسد گریه ی توبه یا شوق یا فراق یا مانند آن باشد از بنده ای که طبعا خودِ شاعر یا قهرمانِ داستانِ شعرِ اوست و
در نگاه وسیع تر، می توان این حالت را به هر کسی که جایگاهی مشابه دارد، تعمیم داد و برای مخاطب_ دست کم مخاطبی
که دیدگاهی مشابه دارد_ این توصیف، قابل همذات و همزاد پنداری است؛ و گفتیم که این گریه ی آتشین، عظمت دارد
و چرا عظمت نداشته باشد در حالی که برای توبه یا درد فراق یا مانند آن است از طرف بنده ای تقدیم به صاحب عرش
که بی نهایت است و بی نهایت  نیکی، و جالب این که: آن بی نهایت نیکی، خودش به سراغ پدیده ها و بندگانش می رود‌‌‌‌‌؛
یعنی خودش توفیق توبه و شوق و وصال را به هر که بخواهد، می دهد‌‌‌‌‌‌؛ چرا که همه چیز در قدرت اوست و تا او
توفیق ندهد، از بنده، هیچ نیاید و این را نیز سروش سرای ما، بخوبی در لَخت دوم آورده بوده است: "می رود سوی ساحل پرحد" 
و جالب تر این که نگفته:  "می آید" بلکه گفته: "می رود". 
نکته ای در این مجال هست.
"می آید"، حرکت از دور به نزدیک  را نشان می دهد‌‌‌؛ ولی "می رود"، حرکت از نزدیک به دور یا از دور به دور را نشانگر است.
در بیانی مانند"عرش، سوی ساحل پرحد می رود"، ادب بندگی نهفته است. راوی داستان شعر، خودش را یا شخص دیگری را
که قهرمان داستان شعر است، بعنوان بیننده ای وصف کرده  که رفتنِ عرش به سوی آفرینش یعنی توجه پروردگار به پدیده ها و
بندگانش را در حال تماشاست و  می گوید: پروردگار، پیش تر به آن همه از آفریده هایش لطف ورزیده و خودش به
سراغ شان رفته است‌ (پس جای امید فراوان هست که اگر بخواهد، به سراغ ما و من هم بیاید).
و اما لَخت چهارم.... 

(ادامه دارد)


هفتم بهمن 1401 کوچنمای خورشیدی
ایران، تهران، اندیشه
محمدعلی رضاپور؛ اما منظور از آتش در این جا، چه ممکن است باشد؟ در ادامه می بینیم که "آتشی"، فاعلِ فعلِ  "می چکد" است
و این فعل مضارع هم ممکن است نشانگر تداوم انجام عمل چکیدن باشد؛
پس آتشی، استعاره ای است برای اشک (یا...).
فعل "می چکد" در چنین موقعیتی، نیاز دارد به حرف اضافه ای مانند "بر" یا عبارتی در نقش حرف اضافه مانند "به روی" و جالب،
این که "روی" خودش اسمی است به معنای "چهره" و در نتیجه، شاعر با ظرافتی چند جانبه، هم معنای آن یعنی کلمه ی "خد"
را به کار برده است‌؛ پس "به روی خد" یعنی "بر چهره".
نکته ی دیگر، نقش تداعی معنایی خاصی است که برعهده ی کلمه ی "خد" قرار گرفته که هم یادآور کلمه ی "خود" است و
هم کلمه ی "خدا" و با توجه به آنچه در این سروش دیده ایم و در ادامه می بینیم،  درباره ی این ارتباط معناییِ بسیار نیک
به کار رفته، بسیار بیش از این می توان نوشت
و ما به نشان دادن سر نخی بسنده کرده ایم‌‌ و فواید کاربرد "خد" در این جا، بسیار بیش تر از معایب احتمالی آن به نظر می رسد
که مثلا چرا کلمه ای کهن و حتی مهجور و ظاهراً غیر پارسی آمده است.
حال، این آتش عظیمی که بر رخسار می چکد، چیست؟ این اشک آتشین در این جا، چه کارکردی را بیان می کند؟
به نظر می رسد گریه ی توبه یا شوق یا فراق یا مانند آن باشد از بنده ای که طبعا خودِ شاعر یا قهرمانِ داستانِ شعرِ اوست و
در نگاه وسیع تر، می توان این حالت را به هر کسی که جایگاهی مشابه دارد، تعمیم داد و برای مخاطب_ دست کم مخاطبی که
دیدگاهی مشابه دارد_ این توصیف، قابل همذات و همزاد پنداری است؛ و گفتیم که این گریه ی آتشین، عظمت دارد و چرا
عظمت نداشته باشد در حالی که برای توبه یا درد فراق یا مانند آن است از طرف بنده ای تقدیم به صاحب عرش که
بی نهایت است و بی نهایت  نیکی، و جالب این که: آن بی نهایت نیکی، خودش به سراغ پدیده ها و بندگانش می رود‌‌‌‌‌؛ یعنی
خودش توفیق توبه و شوق و وصال را به هر که بخواهد، می دهد‌‌‌‌‌‌؛ چرا که همه چیز در قدرت اوست و تا او توفیق ندهد، از بنده،
هیچ نیاید و این را نیز سروش سرای ما، بخوبی در لَخت دوم آورده بوده است: "می رود سوی ساحل پرحد" 
و جالب تر این که نگفته:  "می آید" بلکه گفته: "می رود". 
نکته ای در این مجال هست.
"می آید"، حرکت از دور به نزدیک  را نشان می دهد‌‌‌؛ ولی "می رود"، حرکت از نزدیک به دور یا از دور به دور را نشانگر است.
در بیانی مانند"عرش، سوی ساحل پرحد می رود"، ادب بندگی نهفته است. راوی داستان شعر، خودش را یا شخص دیگری را که
قهرمان داستان شعر است، بعنوان بیننده ای وصف کرده  که رفتنِ عرش به سوی آفرینش یعنی توجه پروردگار به پدیده ها
و بندگانش را در حال تماشاست و  می گوید: پروردگار، پیش تر به آن همه از آفریده هایش لطف ورزیده و خودش به سراغ شان
رفته است‌ (پس جای امید فراوان هست که اگر بخواهد، به سراغ ما و من هم بیاید).
و اما لَخت چهارم.... 

(ادامه دارد)


هفتم بهمن 1401 کوچنمای خورشیدی
ایران، تهران، اندیشه
محمدعلی رضاپور

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 56 نفر 77 بار خواندند
محمد علی رضا پور (14 /04/ 1402)   | محمد عالمی (20 /04/ 1402)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا