غزلی تقدیم به ملت مظلوم افغانستان
که سرزمین شان زیر چکمه های طالبان ریش بلند
خِرَد کوتاه، آه می کشد و ما که یاریگر ستمدیدگان
سرزمین های دور بوده ایم، این بار، خرمن سوخته ی
هم تباران مان را تماشا می کنیم:
شرمنده ام که باز گرفتار می شوی
شرمنده ام که مَطلع خونبار می شوی
شرمنده ام که مهر نمی خوانَدَت به مهر هم بی نگاهِ ماهِ مددکار می شوی
شرمنده ام از این همه تنهایی و غمت
شرمنده ام که فتنه ی اَشرار می شوی
افسوس! باغ پارسیِ پارسا سرِشت!
پوشیده از کلاغ سیَهکار می شوی
همسایه، هم تبار، هم آواز، هم نَشیب!
دشتی که رو به دلهُره، هموار می شوی
خاکِ فغان زده که به تاراج...! صبر کن
چندی اسیرِ طالبِ آزار می شوی
این بوف ها به طالعِ فردا نمی رسند
سیمرغ وار جلوه ی اسرار می شوی
آرام باش یوسف معصوم بی پناه!
فرمانروای مردم بازار می شوی.
#محمدعلی_رضاپور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 24 امرداد 1400 10:32
!درود