3 Stars

قصیده ی ندبه

ارسال شده در تاریخ : 07 اسفند 1398 | شماره ثبت : H948559


(قصیده ای سروده شده در سال 83 (یا 84؟) ثبت شده در کتاب آتشفشانِ ناز)


وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
(مستفعلن مفاعل مستفعلن فعول)

نام شعر : لَیتَ شِعری


امروز ،جمعه است و هوای خوش بهار

احوالِ باغِ عاطفه، زیبا، بهشت¬وار

باران که می¬سرود ـ چه شعرش لطیف بود!

در قطره قطره، لطف غزل¬هاش آشکار

خیلی هوا لطیف شد از لطف بارشش

ماندَه¬ست بر زمین، همه جا، نقش شاهکار

بر روی گل، ترانه¬ی شبنم که می¬نشست

می¬شد دلم به دیدن آن یار امیدوار

با مرتضی، ردیف و هماهنگ می¬شدم

درباره¬ی زمان رسیدن سرِ قرار

امّا پس از نماز و تماشای روی گل

ما هم شدیم وسوسه¬ی خواب ناگوار

من، ادّعاکننده¬ی یکسر سر و صدا

با مرتضی، رفیق خودم، مرد انتظار

نزدیک بود خواب بمانیم ما؛ ولی

شاهین بخت، باز شد از لطف او شکار

گفتم که: «مرتضی! بَسِه، پاشُو! چِه خوابیِه؟!

زودی وضو بگیر و لباس نُو رُو بیار»

موضوع آزمونک ما خواب صبح بود

این چیز ساده در نظر مرد بردبار

ما ثبت نام کرده، کلاس اوّلی شدیم

چندین کلاس مانده به میدان کارزار

عطری زدیم بر تن پیراهن سفید

مُهری زدیم بر لب خمیازه¬ی خمار

راهی شدیم سوی همان وعده¬گاه نور

جاری شدیم مثل همین ماجرای یار

می¬خواند مرغ سینه¬ی ما شعر سوزناک

می¬ریخت روی چهره¬ی ما اشک آشکار

می¬گفت «لَیتَ شِعریِ» ما، ماجرای شوق

می¬ساخت «یَابنَ احمدِ» ما اشتیاق یار

وصف صفای دوست، همان ماه پرفروغ

حرف وصال یار، همان یار دلشکار

«صدرالخلائقی»، همه «ذُوالبِرّ» و «ذُوالتُّقی»

جمع شقایقی، همه مشتاق و دوستدار

باغ بزرگ عشق چه جانانه می¬شکفت!

شعر لطیف شور، چه پاینده، ماندگار!

گفتم: «عزیز عَلَیَّ» اباصالحِ عزیز!

گفتم: «بِنَفسی اَنتَ» گل نرگس قرار!

هر کس به حال خوب خودش بود و خوب بود

هر دل به کار ِزارِ خودش بود و بود زار

این، عاشق و به حال خودش رفته، می-گریست

آن، دلبر و به خال رخش کُشته بی¬شمار

این، دوستدار یار، همان یار دوستدار

یا آبشار شور، صفا- شور- آبشار

او، تک ستاره یا مه یوسف¬تر از مسیح

او، بی¬قرینه یا گل زیباتر از نگار

مهدی، امام و قائم و منجیّ آخرین

آن حجّت نهایی دادارِ دادآر

همنام حضرت نبی از نسل فاطمه

«طاووس اهل جنّت» و یکتای روزگار

یارب! سلام ما برسان نزد حضرتش

بی¬بهره¬مان رها نکن(مکن) از فیض افتخار

دریا به برکت نظرش آبرو گرفت

هم آسمان به حرمت او گشته آبیار

بر بال های مِهرِ فرشته، طواف گشت

بر دست¬های لطف امام حسن، سوار

از هر ستاره، ماه رخش گشته منجلی

از مهر پر فروغ محمّد، پر انتشار

انگار هرچه نقش و نگار است، مست اوست

مست نگار ماست در و دشت و کوهسار

جوبار از لطافت او گشته باصفا

پاک و زلال و ناب و مصفّاست جویبار

گل نیست. مثل چشمه و دریا نمی¬شود

هم نیست همچو جنگل و بستان و مرغزار

او آسمانی است و، زمین، جایگاش نیست

پیک هدایت است و فرودش به اضطرار

یارب! نماز ما به نمازش قبول کن

یارب! دعای ما به دعاهای او برآر

جانم فدای تو بله، جانم فدای تو

خوشبو نسیم پاک! فدای تو این غبار

دشت قصیده، سبز! ولی، این قصیده نیست

سرخ است مثل خون، غزلی مثل یک انار

هر دم، دلم برای شما تنگ می¬شود

سنگین شده به جان من این جسم تنگ و تار

یار صمیمی دل من! یار دوستدار!

جانانه چون تویی، دل من گشته جان¬سپار

گفتم به مرتضی: «بله، باید شهید شیم

خواب و سرابه زندگی ما. اَرِه بِرار!»

خواندیم ما «فَتَمَّ» و «میقاتَ رَبِّهِ»

در «اربعینَ لَیلَه» بیا، جان ما نثار!

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 117 نفر 147 بار خواندند
امیر عاجلو (08 /12/ 1398)   | خسرو فیضی (08 /01/ 1399)   | محمد علی رضا پور (11 /01/ 1399)   | مسعود مدهوش (20 /01/ 1399)   | علی معصومی (21 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (04 /01/ 1399)  خسرو فیضی (08 /01/ 1399)  مسعود مدهوش (20 /01/ 1399)  
تعداد آرا :3


نظر 3

  • خسرو فیضی   08 فروردین 1399 18:12

    . با بهترین درودهایم rose
    . استاد گرامی پشتکارتان را می ستایم
    . و برایتان موفقیت آرزو می کنم
    . rose rose rose applause applause applause rose rose rose

  • علی معصومی   21 فروردین 1399 15:11

    ◇◇◇◇◇
    درود ها بر شما
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا