باده ی معرفت !
که گفتت به دار فنا میروی ؟
تو زینجا به مُلک بقا میروی؟
ز( غمخانه) راهت به گلخانه است
ببین از کجا تا کجا میروی ؟
مبین خویش را تا خدا بین شوی
چو بیخود شدی تا خدا میروی؟
نوایی بر آر از دل حق پرست
وگرنه بسی بی نوا میروی ؟
بنوشی اگر باده ی معرفت
به میخانه ی کبریا میروی؟
بسی پر بهایی به بازار غم
چرا این چنین کم.بها میروی ؟
زبیماری دل پریشان مباش
که زینجا به دار الشفا میروی
همه جای هستی سرای خداست
وگر از زمین تا سما میروی ؟
شفق بنگر این آسمان را به شوق
که با مهر خود تا خدا میروی ؟
غزل از _ مجید شفق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
حبیب رضایی رازلیقی 22 فروردین 1397 02:01
درودهااا استاد عزیز
دستمریزاد
خسرو فیضی 14 اسفند 1398 18:09
. سلام و درود بیکران نثار استاد باد
. ای هُد هُد صبا به سبا می فرستمت
. بنگر که از کجا به کجا می فرستمت . . حافظ
. استاد تصور می کنم در زمان سرودن این مطلع خواجه شیراز را در ذهن
. خلاق خود مرور کرده بودی . هم آهنگی و یک دست بودن غزل به
. زیبایی و گیرایی آن افزوده بود
. قلم توانایتان را می ستایم
ولی اله بایبوردی 14 اسفند 1398 21:01
سلام
استاد شفق ارجمند
همه جای هستی سرای خداست
وگر از زمین تا سما میروی ؟
سلیس و روان قابل تامل
دستمریزاد
تقدیمی :
اشک خود را ، داده ام بر توده ابر
دیده خشکی را چه کاری گر چه صبر
ذکر گویی لب ، به خشکی برملا
در طلب باران بماندم گوشه دهر
ولی اله بایبوردی
14 / 12 / 1398