چوب ملامت !
عشق مرا باز صدا میزند
گل به سرا پرده ی ما میزند
سازمخالف نزند هیچگاه
نغمه ی جان را به نوا میزند
گرچه نکردیم به غیر از وفا
یار به ما تیر جفا میزند
دشمن اگر هرچه کند کرده است
دوست چرا سنگ به ما میزند
صیدمن آمد بنگر ، بخت بد ـ
جای هدف تیر کجا میزند
این دل هرجایی خود را بگیر
بوسه به هر بی سرو پا میزند
من که سرا پا همه شورم چرا ؟
عقل رهم را به خطا میزند
میزندم چوب ملامت خرد
از که بپرسم که چرا میزند
ازدل صحرای جنون سوی خود
باز مراعشق صلا میزند
دوست ز جذبه به طواف آمده
مروه ی دل را به صفا میزند
دست بلا آینه ی سینه را
با غم عشق تو جلا میزند
شعر : مجید شفق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5