من مستْ ز عرفانم ، تو مستْ ز مِی خواری
من پِیروِ بارانم، تو در پِیِ دیناری
من زاده یِ لاهوتم ، تو شیعه یِ ناسوتی
من رَهروِ یزدانم ، تو سمتِ وَلنگاری
وابستهِ یِ بُطلانی ، تو همرهِ شیطانی
من در پِیِ ارامش ، تو سویِ لجن زاری
در معرفتت کُن شک رو سو به کجا داری؟
درسمتِ خدایی یا، چون لاشه یِ مرداری؟
گیتی شده دل آشوب ،این فتنه چو بارانست
اخلاق که می بازی، دان پست چو شن زاری
آسوده چرا هستی در محضرِ وجدانت؟
عالَم شده ظُلمانی در حسرتِ دین داری!!
سنگرْ نکنم خالی چون جَنگ شَرف دارد
بر ذلت و بد نامی، در اوجِ ستم کاری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
کاویان هایل مقدم 22 مهر 1399 17:13
واژه واژه لذت بردم. احسنت بر این قلم سلیس و راحت
پیشنهادم جهت زیبایی هر چه تمامتر تبدیل واژه لجن زاری به سیه کاری در این مصرع است:
من در پِیِ ارامش ، تو سویِ لجن زاری(سیه کاری)
به نظر خوش آهنگ تر می آید. قلمتان استوار