3 Stars
پژمان خلیلی

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات - غزل ۴۰۵

ارسال شده در تاریخ : 06 خرداد 1400 | شماره ثبت : H9416727

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت

که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 91 نفر 152 بار خواندند
امیر عاجلو (06 /03/ 1400)   | امیر عاجلو (06 /03/ 1400)   | محسن جوزچی (06 /03/ 1400)   | کیوان هایلی (06 /03/ 1400)   | کاظم قادری (07 /03/ 1400)   | علی معصومی (07 /03/ 1400)   | پژمان خلیلی (07 /03/ 1400)   | کاویان هایل مقدم (08 /03/ 1400)   | محمد خوش بین (09 /03/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (06 /03/ 1400)  امیر عاجلو (06 /03/ 1400)  علی معصومی (07 /03/ 1400)  کاویان هایل مقدم (08 /03/ 1400)  محمد خوش بین (09 /03/ 1400)  
تعداد آرا :5


نظر 5

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا