« عجب »
اجل1 آمد سر راهم گرفته
مرا هم وعده ی آخر سر آمد
عجب دستی ، مرا در گردن آمد
که نـتوانش دیگر رد کردن آمد
نه بتوانم به زیر دست آن ماند
نه راه چاره بـر دستش بـر آمد
مرا در خاک غم ، مدفن2 نمائید
که غم را نصرت3 از یزدان بیامد
چه غم شد مرکز علمی به ایران
چه علمش ، علم درس قرآن آمد
٭٭٭
1- مرگ- مدت و مهلت 2- جای دفن-دفن 3- یاری- فتح
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 12 مهر 1399 10:21
.مانا باشید و شاعر
حسن مصطفایی دهنوی 13 مهر 1399 07:24
درود ها
رضا زمانیان قوژدی 12 مهر 1399 11:36
مصطفی جان سلام
5 ستاره به اصالت این شعر دادن کم است.
دقت کنید می بینید با تمام وجود خود سروده اند.
خدایش بیامرزاد
حسن مصطفایی دهنوی 13 مهر 1399 07:25
سلام و درود استاد عزیز
سپاس از شما
پاینده باشید
آمین
کرم عرب عامری 12 مهر 1399 20:29
درودها استاد
حسن مصطفایی دهنوی 13 مهر 1399 07:25
درود ها استاد