« رهبر خلق »
ای که بر خلق خدا ، رهبر هستی
از همه خلق خدا ، بهتـر هستی
دل به امیـد لطفـت بـبستم
از چه آن در ، به رویم بـبستی
من بـر آن عهـدت امید وارم
گر تو عهد خودت ،مایل هستی
عهد و مهر تو را کی شکستم
از چه آن عهد و مهرم شکستی
غافل از کار تو ، کی شدم من
غافل از کار من ،گر نِـی استی1
من جفایـی به خلقت نـکردم
خلق تو می کنند ، چیره دستی
یارب از رحمتـت با امیـدم
تا به من رحمتـت را فـرستی
ای خدا،درد من سخت وتلخ است
کامـم از تلخـی آن شکستـی
حرمتـت را خدا ، کی شکستـم
کی تو حرمت2 به من قایل هستی
عاجزم ای خدا ، من به کارم
تا تو بـر کار من ، قادر هستی
ای خدا ، دادم از دست خلقت
در رهت می کنند بت پرستـی
خلق اگـر کیفـر خود بـبینند
کم کنند شیوه ی خود پرستی
هـر چه آزار خلقت کشیدم
از فـرارش رهـم را تو بستی
ای خدایا ، چه باید کنم من
تا در این دین ،کنم حق پرستی
دین و توحید ما را تو گفتـی
من بر این دین شدم ، پای بستی
داد از این خلق رو بر تجمّل
سیر کی گردن ، اینها زِ هستی
خلق مستی که دین را نـجویند
کی فرود آورن ، سر زِ مستی
غافل از کار تو گشتن اینها
در به روی یک کافر نـبستی
حکمتـت را تقاضا چنین است
کافـر آن را بـیارد به مستی
حکمتت را خودت بین چه رنگس
آتـش خرمـن ، مؤمـن هستی
مؤمن از خون دل، می خورد آب
این چه وضعس ،تو گر ناظر هستی
ای بشر شکوه از حق نـشاید
شکوه گر می کنی کافر هستی
ای حسن حاجت از حق طلب کن
نیمه شبهـا دعا کن ، دو دستی
٭٭٭
1- نیستی 2- منزلت- شرف - ناروایی
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 24 شهریور 1400 10:36
سلام ودرود