« معجون قناعت »
مرا آورده در بازار خود عطار امروزی
برای درک این مطلب ، شَوَم عطار دلسوزی
حقیقت را بیان سازد ،به من هر دَم عیان سازد
که باشم مرد حقجویی،نباشم در دغل دوزی
طریق و رسم عطار است ، دوا آرَد به بازارش
دوا را می نهد اینجا ، برای بدترین روزی
دوا در دست عطار وحکیمان را برآن علم است
نه از بیکار ولگردی ، توان علمش بیاموزی
همه کاری دراین بازار، این مقیاس می خواهد
که با دقت کنی کاری و معنایش بـیاموزی
به هر ره ناتوان رفتن، که باشد با نظر بازی
که ره را رهروی باید ، معما نکته آموزی
دوای درد این مردم ، به معجون قناعت جو
ره حرص وطمع رفتن به دردت،دردی افروزی
زِ معجون قناعت ، می توان جویی دوایی را
که بر درد هوسبازی ، دهد معنای بهروزی
طبیب دانش آموزی،به یک دانشوری می گفت
دوا دارد همه دردی ، دوایش باید اندوزی
طبیب نکته سنجی را شنیدم باخودش می گفت
طبابت کی توان کردن، ز علم خود سر اندوزی
طریق راه شب خیزی نه کارخوش خوروخوابی است
ره بیداری است آن ره و با عشق جهان سوزی
دلا معیارشب خیزی نه بی خوابی است معیارش
بسوی بُعد حق باید ، شعاع شوقی افروزی
طریق کشمکش جانا ندارد ، راه بهبودی
طریق کشمکش آرَد ،دو صد درد بد آموزی
طریق راستگویهایَـت ، ره هر کینه می بندد
دروغ وکذب ونیرنگ است،بیارد کینه اندوزی
طریق راستی باشد ، طریق راه حق جانا
طریق راه کج باشد ، طریق راه مرموزی
هزاران نکته درکار است،زِ صافی تا به بدکاری
مبادا کار بد یارب ، شود بهر کسی روزی
به دنیا گر بـبندی دل، نـشاید راستی رفتن
به دنیا بسته دل ، قارون زِ سودای زر اندوزی
سخن در پرده گر گفتی و معنایش فزون باشد
زِ پرده سر زند آخر ، به کار آید به یک روزی
تمام درد این مردم ،بُوَد از درد خود خواهی
زِ خودخواهی حسن بگذر، دوایت را بیاموزی
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 مهر 1400 14:10
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 26 مهر 1400 07:52
درود ها
دادا بیلوردی 19 مهر 1400 01:20
درود بر استاد دهنوی عزیز
با عرض پوزش:
آیا تکرار کلمه ی عطار در بیت اول به تکنیک کلام لطمه نمی زند
حسن مصطفایی دهنوی 26 مهر 1400 07:51
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین
به نظر بنده بر قدرت و تاکید کلام می افزاید