« دست یار »
برادرا به خودسری مرو ، بیا کنار ما
بـسنج کار نیک و بد ، زِ گفتگوی کار ما
رفیق و دستیار ما ، هر آنکه در جهان بشد
زِ صدق دل رفیق شد ، به نقشه ی نگار ما
صفات نیک یار ما ، کسی ندید در جهان
صفات نیک بهتری ، چو یار گُل عذار ما
در این زمینه یار ما،چنان امین و مَحرم است
که هستی بشر توان ، سپرد دست یار ما
به نخل شاد و سبز ما ،به دقت اَر نظر کنی
به چشم عقل بنگری ، درخت باردار ما
زِ پند ما مـپیچ سر ،که تا نـباشدت خطر
خطر کجا توان برد ، شعاع سود کار ما
زِ کشتکار سبز ما ، بیـا سهام خود بِـبر
گُل است و باغ سبز دشت،همیشه کشتزار ما
زِ غربت ابد بیا ، حدود مسکنت بـجو
سکونت ابد بُوَد ، حدود این دیار ما
از این جهان چو بگذریم،به آن طریق امر حق
هزار مُلک و مملکت ، بُوَد در اختیار ما
مدارماچنان خوشس،که هرکه اصل آن شناخت
قبول کرد، چونکه دید قبولس این مدار ما
هر آنکسی که در جهان،نظر زِ حرص برگرفت
به فقـر ما نظر بـداد و پند شاهوار1 ما
طریق فقر بهـر ما ، بُوَد چو دُر پُـر بها
که ثروت جهانیان ،چو نخوتس2 به کار ما
طریق نیک و بد زِ ما ،به گوش ما زند ندا
یقین بُوَد همین ندا ، بُوَد زِ کردگار ما
سخن چو دُر بُوَد گران، ولیک در مدار علم
به رایگان رواج شد ، چو دُر آبدار ما
طریق جهل واگذار ،زِ عقل ما بگوش کن
که جهل آتشی بُوَد3 ،به عقل هوشیار ما
طریق حق چنان بُوَد ، مبادش آن غلط بُوَد
مباد کس که بنگرد ، غلط زِ کردگار ما
سخن سرایی جهان ، بُوَد زِ طبع شاعران
لسان و نطق و طبعشان4،چراغ شد به کار ما
جوان با غرور و جهل، به ما جواب می دهد
که ذکر خیر و پند تو ، نیامـدس کنار ما
از اول این دو ره ،دو بود،طریق عقل و حق
که بر طریق عقل و حق ، نباشد ابتکار ما
حسن مگو تو حرف حق،زِ ما مجو تو نیکیَت
که گفتگوی خیر تو ، بـریزد اعتبار ما
٭٭٭
1- لایق شاه- نفیس 2- تکبر- ناز 3- باشد 4- زبان و سخن گفتن و طبیعت
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 26 اسفند 1400 17:06
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 28 اسفند 1400 06:50
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کند ، الهی امین