در ظلمت وجهل خود هرگه که فرو رفتم
از عقل سلیم خود این نکته به خود گفتم
گفتم ره عقلم کو ، هیهات که من خوابم
در ظلمت و جهل خود بسیار چرا خُفتم
٭٭٭
بیـدار چو گردیـدم بسیـار بر آشفتـم
گرد سـر عقلـم را با همّت خود رُفتـم
شوقم که فزونتر شد عقلم به ظهور آمد
چون شاخ گُل سبزی صدغنچه که بشکفتم
٭٭٭
دارای خِـرد گشتم تا عقل من افزون شد
دشت چمن سبزم باغ گُل و ریحان شد
بر شوق خود افزودم ، عقلم به فراتر رفت
محفوظ تـر آن باغم از آفت دوران شد
٭٭٭
از زحمت کارم ،دلم آزرد و کسل شد
گم کرد سرکار ، به دیوانه مَثـَل شد
هر زحمت کاری بکشیدم همه با هم
ماننـد همان زحمت زنبور عسل شد
٭٭٭
زنبـور عسل دور گیاهان که بـتازد
زحمت بکشد تا عسل نیک بسازد
در منزل خود هر چه عسل کرد ذخیره
دودش بـدهند تا عسل از دست بـبازد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 19 امرداد 1401 09:09
.مانا باشید و شاعر
حسن مصطفایی دهنوی 23 امرداد 1401 06:44
درود ها
لطف دارید
jalal babaie 19 امرداد 1401 11:20
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار ، زیبا و دلنشین بود
حسن مصطفایی دهنوی 23 امرداد 1401 06:44
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین
حافظ کریمی 20 امرداد 1401 16:12
درود و هزاران درود بر شما
احسنت بر استاد والامقام
حسن مصطفایی دهنوی 23 امرداد 1401 06:45
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین