ای که در نیکی گل بنگری و سیرت آن
نقش نقاش همان گل نگر و قدرت آن
آنکه از قدرت خود شاخ گل آرَد به وجود
واجب آمد به تو ذکرش بنمایی به زبان
٭٭٭
آ فریننـده گل را نگـر و خالق آن
حکمت آنکه همه آدمی آ ورده میان
آن همه آدمیان را که بیاورد و بِـبُرد
این چه نظم است و چه پیـدا و نـهان
٭٭٭
بارک الله حَسن این حکمت حق گفت عیان
هرکه حق را نشنا سد بُود آن چون حیوان
حکمت وقدرت حق را چه واضح می گفت
هدفش بود همان قدرت خلا ق جهان
٭٭٭
در ملک حق پرستی آن ها که راه پویند
باید به راه پویند تا راه حق بجویند
راه بلند و بسیار هر کس نمی توان رفت
آنها که راه رفتند بر دیگران بگویند
٭٭٭
دشمن اگر کمال مرا بُرد و زد به جیب
بهتر بُـوَد زِ دوست که بر من زنـد فریب
راز نهفتـه ام برسانـد به دشمنـم
فریـاد از آن رفاقـت آن فرد نا نجیب
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 27 شهریور 1401 09:52
.مانا باشید و شاعر
حسن مصطفایی دهنوی 29 شهریور 1401 07:06
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید ، الهی امین
نادیا رودکی 28 شهریور 1401 02:46
عاشق اشعارزیباتون هستم عالی
حسن مصطفایی دهنوی 29 شهریور 1401 07:06
درود ها بانو
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید ، الهی امین