« دانشور »
دانشوری به نام حسن ،کی توان رسید
بر سطح فکر آنکه کند دانشی پدید
فکرت بشر مبند به هم ، ناتوان تویی
آنجا که فکر اوست، بشر کی توان بدید
دور زمانه به اثـر فکر خدا گذشت
بگذشتگان دور زمین ، این اثـر ندید
دریای بی کران1 جهان ، بس فراخ2 بود
افراد غرق کشتی آن ساحلـش ندید
لطف خدای هر دو جهان، شامل اَر3 شود
بی دست و پا زدن، بتوان ساحلـش بدید
گُم گشته ای به وادی حیرت4،هر آنکه بود
در وادی تحیّـر5 خود ، آخر آرمید
فکر بشر و فکر خدا را نـمی توان
مقیاس هم گرفت و به فکر خدا رسید
سطح زمین و ملک خدا را که می توان
متراژ کرد یا که بـسنجید یا کشید
در این محیط پُـر خطر هست این زمین
کی فکر من رسد که زِ کی آمدس پدید
یک همچنین محیطی، نقش از این زمین
کی می توان بشر، که چنین نقشی آفرید
٭٭٭
1- بی حد – نامحدود 2- پهناور - گسترده 3- اگر 4- تعجب – سرگردانی 5- سرگردانی – آشفتگی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:05
. . درودها
. استاد عالی بود
.