« فعل بد »
اندر این کامسرا2 ، آدم و خر رهگذر است
از دری آمده اس ، از در دیگر بِدر است
داد و فریاد از این ، مردم دیوانه ی مَست
مستی و جهل و شرارت به میانشان هنر است
مستی و عَرعر3 بیهوده ی همچون خَر مست
گر به دقت نگری ،مثل همان فعل خر است
خر که مغرور جهان نیست،به خود مغرور است
آنکه مغرور خودش هست،مگر آنهم بشر است
خر که تکلیف ندارد ، زِ ازل حیوان بود
خوی حیوانی اگر در بشرس ، پُر ضرر است
مستی و عَرعر مغروری، اگر کار بدی است
پس چرا کار بد خر ، به میان بشر است
هر که مغرور جهان گشته ، مگر خر نشدس
اینکه مغرور جهانـس،که خاکش بسر است
دادم از دست خری نیست ،بشرِ صاحب عقل
فعل آن فعل خَرس ، گر چه نژاد بشر است
صاحب عقل ، که با رأیَـس و تدبیـر چـرا
رأی و تدبیر بشر دارد و با فعل خر است
بیل اگر صیقل4 خاکش ندهند، زنگ زند
با همان زنگ و کدورت نَـبُرد ، بی هنر است
تیغ اگر صیقل سوهان نخورد، بی بُرش است
تا که سیقل دهنش ، روشن و برنده تـر است
آنچه بـر آدمیـان راهنمایـی بـکنـد
گفتگوی علمـا باشـد و پنـد پدر است
هنـر از قامـت دلسوختگان سـر بـزنـد
هر دلـی سوخته باشـد ،هنرش بیشتـر است
خوشی و خوش گذرانی است،دراین دور جهان
سبب بیهوده گردیدن ، هـر بـی هنـر است
آفرین بر سخنت ، ای حسن این حرف تو بود
که بشر فعل بدش ، همچو همان فعل خر است
***
2- کاروانسرا 3- صدای الاغ 4- تیز کننده
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 09 فروردین 1399 18:56
. با بهترین درودهایم
. استاد والانگر قلم هنرمندتان زیبا رقم زده است
.