با سیاهیهای پیوسته
نور آزادی نمی بینم
با نشاط رنگ و رو رفته
رنگی از شادی نمی بینم
گرچه در خوابیم و میدانیم
در میان خواب بیداریم
در دل شبهای بیداری
از طلوع صبح،بیزاریم
آن جوانیهای در برزخ
در جوانی،زود پیرم کرد
پیری آزادی شادی
از جوانی زود سیرم کرد
در طلوع صبح آزادی
مرگ شب را آرزو کردم
چون که آزادی به بادم داد
قلب شب را جستجو کردم
بر تن ابلیس پوشاندند
نقشی،از جنس حریر شب
از تب شب پوشی اش دیریست
در پی نوریم و غرق تب
هم قدم با کاروان، هر شب
خیز و در پیمانه معنا شو
از می پیمانه ی مقصود
جرعه نوش مقصد ما شو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 آبان 1399 16:44
درود بر شما
علی مزینانی عسکری 05 آبان 1399 07:42
سلام و عرض ادب
احسنت