شاه و چراغ دل شبهای من!
صبر و قرار دل شیدای من!
ای حرمت مایه ی امن و فراغ!
ملجا„ من! حضرت شاهچراغ!
هستی من! حضرت سلطان عشق!
آمده ام خسته به دامان عشق
با دل پرسوز و گناه آمدم
من به امید در شاه آمدم
در ره درگاه تو جا مانده ام
از در معبود،جدا مانده ام
در قفسی تب زده،زندانی ام
مرغ اسیر شب طوفانی ام
شب زدگان،خار و خسم کرده اند
مرغ اسیر قفسم کرده اند
بال و پر شوق مرا بسته اند
راه مرا تا به خدا بسته اند
صد گره کور،به کارم زدند
خرمن آتش،به قرارم زدند
حال،به مهمانی شاه آمدم
بر در سلطان،به پناه آمدم
تشنه دریای پناه توام
خسته و وامانده راه توام
خسته و افتاده گمراه تو
میطلبد راه،به درگاه تو
مرغ اسیر قفسی سرکشم
دلشده ی حال و هوایی خوشم
در قفس تب زدگان حرم
تب زده بال و پری دیگرم
بال و پری بخش،که پر وا کنم
اوج تو را دلشده،نجوا کنم
تشنه دریای پناه توام
خسته و وامانده راه توام
شاه حرم!اذن ورودم بده
اذن،به درگاه سجودم بده
در حرمت،راه ده این مانده را
راه ده این از همه جا رانده را
راه ده خاک در این خانه را
راه ده این خرمن پروانه را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 04 اردیبهشت 1401 12:25
درود و سلام موفق و مانا باشید
مراد مراغه 07 اردیبهشت 1401 21:57
سلام و درودها
سروده زیبایی است
برقرار باشید و مانا