عجایب صنعتی دیدم در این دشت"
که مرغی بر خروسی چیره می گشت
فغان میزد که چون کاری نداری
تو باید تخم،جای من گذاری
خروس بینوا با چشم غمبار
به سر میزد به زاری با دلی زار
فغان میزد چرا بیکار و بی عار
گرفتم من زنی از خیل پیکار؟
خلاصه بعد از آن زاریِ بسیار
خروس بینوا مغلوب پیکار...
به زاری رفت او در لانه خود
به پشت پرده ی کاشانه خود
به زور مرغ،جای مرغ،خوابید
به بوی یاری سیمرغ خوابید
گذشت و ساعتی با ناله و زار
زمین و آسمان هم محو پیکار
جهان ناگاه،با صد نعره لرزید
از آن چیزی که در مهد زمین دید
زمین و آسمان فریاد کردند
عجایب صنعتی را یاد کردند
عجایب صنعتی در پشت پرده
خروس آورد یک تخم دو زرده
فغان از مرغ مرد افکن خدایا!
چه کردی با خروس قصه ما؟
خروس قصه ما گر چه گُل کرد
ولی یک پند در ساز و دهل کرد
که عشق و عاشقی بی کار، کشک است
سرانجامش پشیمانی و اشک است
چو بیکاری مکن با مرغ یاری
وگرنه تخم جایش میگذاری
چو کاری یافتی در اوج خانی
بزن یک مرغداری جهانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 15 اسفند 1401 11:45
درود بر شما
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 16 اسفند 1401 00:03
درود بر شما
کتایون رها 16 اسفند 1401 19:04
سلام گرامی
شاعر خوش ذوق ! آنگاه که تاریخ تولد و بیوگرافی خود را نمی نویسی !!!
چگونه باید شما را شناخت ؟؟
این مه شاعر هستید حرفی ندارد !! خوش ذوق هم هستید
مشخصات را تکمیل کنید متشکرم
آیام بکامتان باد
حسن مصطفایی دهنوی 18 اسفند 1401 07:07
سلام و درود استاد
بسیار زیبا است
سربلند و پاینده باشید