با کمی دلخوری از خود
با کمی بوی خطا
رنگی از شاخه گل میچیدم
برگی از ریشه یک زلف سیاه
و در آن زلف که یک دریا بود
همه چیزی جاری
مثل یک نقشه که یک راهنمایی دارد
هر سر سوزنی از آن که نمادی دارد
پشت سودای خیال
نردبانی جستم
گل و شبنم با هم
عشقها مهتابی
گل یخ میخندید
آب هم میرقصید
پشت پرچین سکوت
سایه ها گرم تمنا بودند
در کنار فنجان دل من موجی زد
گوییا مردمک عشق به سویم آمد
پیکی از ذائقه یک دل سبز
که
در آن یک گل حسرت پیداست
در تمام دل و جان حس کردم
گل حسرت جاری
خواب گل تیغ آلود
سفر برگ به برگ همه را میدیدم
سفر پیچک سبز که به خود میپیچید
سفر گندمیان سر ده
سفر دانه به گل
سفر عقل به عشق
سفر عقربه ساعت را
در تمام نگهم حس کردم
سفری را که در آن
موجی از شعشعه ماه در آن میتابید
و چه دریاهایی جزر انها با عمق
مرغکی را که به سوی نعشی میرود با پری اکنده ز عشق
با نوکی مثل طلا
در گلوگاه زمان میکوبد
گردش زود به زود ایام چه نویدی دارد
سفری را که در آن ناله شب پره ها را سر داد
که زمین میچرخد
و
در آن نوری هست
و
در آن اشک به رنگ صدف است
و
در آن جای عبادت پیداست
و
چه شوقی دارد
چهره کاغذ چاپ
که در مهر حیات
میرود تا به شتاب لیزر
نسلی از یک هنر کهنه معماری را
از گذشته تا حال
بتواند به کسانی که از آن تکه عشقی دارند
جرعه ای نوش کنند
تا که یک سلسله را زنده کند
آری از عمر چه چیزی ماندست
به جز از نقطه که از کاغذ چاپ به زمین افتادست
آری از زندگی ما که در آن اوج موسیقی بود
چه اثر از طپش ضرب و کمانها ماندست
و چه چیزی پرکرد آسمان ما را
من که انگار دلم سخت به دیوار اطاق خیره شد تا دم صبح
صحبتی از نفس باغچه ها نشنیدم
شکوه ای از ضربان یک گل
ناله ای از کلمات جاری بر زبان پژواک
که از آن کوه سر افراز مسیری می جست
هرگز از جنس زمان نشنیدم
۲/۶/۱۳۷۷
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 15
امیر عاجلو 28 آبان 1400 23:31
!درود
محسن جوزچی 30 آبان 1400 00:59
درود بیکران جناب عاجلو
خسرو فیضی 29 آبان 1400 16:53
. با درودم نیک
. استاد گرامی با ابراز خرسندی از دیدار روی ماهتان. و درود بر شما
. که شیوا می نگارید و زیبا کلمات را در سیطره ذهن به رقص وا میدارید و
. می اموزید به شاگردانی چون من رسم و ایین شاعری را
محسن جوزچی 29 آبان 1400 22:33
درود بر شما جناب فیضی ،از ابراز مهر جنابعالی صمیمانه سپاسگزارم ،امیدوارم بتوانم شاگردی خوب برای یاد گیری باشم
همواره تندرست و کامیاب باشید
علی آقا اخوان ملایری 29 آبان 1400 22:52
و در آن اشک به رنگ صدف است
درود بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، پر محتوا، لطیف، شیوا و رسا سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
محسن جوزچی 30 آبان 1400 00:10
درود بر شما جناب ملایری ،از مهر شما صمیمانه سپاسگزارم ،پاینده و کامیاب باشید
امیر وحدتی 30 آبان 1400 00:37
چه اثر از طپش ضرب و کمانها مانده است.
بسیار زیباست. بر قرار باشید. استاد خوش نگار.????????????
محسن جوزچی 30 آبان 1400 00:58
درود بر شما جناب وحدتی بزرگوار ،از مهر شما صمیمانه سپاسگزارم
علی حیدر عبدالملکی 30 آبان 1400 09:00
« سفر دانه به گل / سفر عقل به عشق » بسیار زیبا و شیوا. قلمتان سبز.
محسن جوزچی 30 آبان 1400 11:16
درود بیکران جناب عبدالملکی نازنین ،از مهر جنابعالی صمیمانه سپاسگزارم ،
همواره تندرست و پاینده باشید
محمد تقی خوشخو 30 آبان 1400 12:14
عرض ارادت و احترام خدمت شما استاد گرانقدر فوقالعاده زیباست مستدام باشید و ایام به کام و قلمتان سبز و ماندگار
سعید نادمی 30 آبان 1400 13:50
بسیار زیباست. بر قرار باشید
محسن جوزچی 30 آبان 1400 13:58
درود جناب نادمی ،از مهر شما صمیمانه سپاسگزارم
علی معصومی 01 آذر 1400 06:06
درود ها بر شما
◇◇◇
قلمتان رقصان
علی حیدر عبدالملکی 01 آذر 1400 13:55
به به. بسیار زیبا و دلنشین.
استاد عزیز؛ شعرتان به قدری زیبا بود که واقعاً چشمم را جلا بخشید.
عالی عالی عالی عالی عالی.