من جدا مانده ام از نیمه ی جانم انگار
بی تو بین دو جهان در نوسانم انگار
کنج خانه وطن دنج من و شده بود
غربت آغاز شده از چمدانم انگار
یادگاری دو سه خط شعر سفارش دادی
خواستی روسریَم را بتکانم انگار
یک نفر خواند شبی سوره ی الرحمن را
روی هم رفته کمی شکل همانم انگار
پای هر عقربه ای قبل سفر می لغزد
لکنت آمیخته با هر ضربانم انگار
رفتن و دور شدن قاعده ی بازی نیست
باید این مرتبه پیش تو بمانم انگار
نظر 2
امیر عاجلو 11 خرداد 1401 10:31
درود بزرگوار ا
محمد نیک روش 13 خرداد 1401 08:08
لکنت آمیخته با هر ضربانم انگار.
درودهااا. زیبا قلم زدید.
غزل خوش اندام با درونمایه ای بکر.
پاینده باشید