پاییز رفت و روح و جسمم غرق در سرماست
روز نیازم به تو و دستان تو حالاست
با دستِ خالی آخر این فصل عاشق کش
هی بغض ها را میشمارم، جوجه کم پیداست
تنها دلیل یخ زدن دی ماه و برفش نیست
سرما دوچندان میشود وقتی دلی تنهاست
بیهوده میبافم کلاه و مطمئن هستم
هر راهکاری غیر آغوش تو بی معناست
روزی سیاهِ چشمهایم خوشترین شب بود
حالا میان دستهامان صد شب یلداست
ترجیح دادی غرق باشی توی چشمی که
با آسِمانِ آبیَش همسفره ی دریاست
بر روی سفره پسته دارد اشک میریزد
بعد از تو خانه میزبان غصه و غمهاست
محتاج شرحِ حال و روزم نیستم، وقتی
گلبرگهای زردِ روی گونهام گویاست
با یک انارِ پر تَرَک در سینه میسازم
هر آدم عاشق تمام عمر خود رسواست
دیوان به دیوان گشتهام، هرچند میدانم
امکان برگشتت فقط در خواب و در رویاست
نظر 5
امیر عاجلو 29 آذر 1402 17:25
.مانا باشید و شاعر
شقایق رضازاده 29 آذر 1402 20:10
ممنونم از لطفتون
مجید ساری 30 آذر 1402 09:11
درود برشما بانوی شعر و زیباسرای عاشقانه ها
از غزل ارزنده و بسیار عالی تون حظ فراوان بردم
ماشالله
و افرین ها
انگار قرار است ستاره ای دیگر بدرخشد تا ماه مجلس گردد
مانند مرحوم نجمه زارع
نام شریف تون در گنجینه ادبیات حافظه ام ثبت و ذخیره شد
رقص قلمتون همواره جوشان
مهرتان تابان
و چشم هاتان باران
یلدا را حضور شما و خانواده گرامی تبریک و شادباش میگم
محمود فتحی 30 آذر 1402 11:31
سلام بانو باشکوه زیبا بود شاد باشید
سیاوش دریابار 03 دی 1402 11:37
آه از کودکی من
چقدر شیرین بود
آن همه دوستی ها
آه چقدر پاک بود
آه چقدر صفا بود
آه فقط خدا بود
سلام
امروز مهمان دفتر شعر شما بودم
لطف شما مستدام
قلمتان نویسا
عمر تان جاودان