ناز شصت
ببند دار من و گیسوان مستت را
بریز دور سرم حلقه های دستت را
هنوز بر سر راهم که مژده ای آید
مگیر خرده جامانده ی الستت را
کشید هر دل عاشق به سینه اش اهی
ندید جز خم ابرو و ناز شست را
چه بود توشه ایام بی پر و بالی
کِه داد؟ رونق امید ناگسست را
ببار برکت خود را به سمت ابادی
بیار بار دگر تار و پود هستت را
بخند بر سر اوضاع چرخ بی بنیاد
بساز بار دگر کام می پرستت را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 18 آذر 1400 09:22
سلام ودرود