منظومه هزار یکشب
از غمزه های چشم غزالت غزل شدم
با حبه های قند جمالت عسل شدم
اهل فلات دامن عشقم ولی چه سود
با رشته های گوشه شالت گسل شدم
منظومه هزار و یکشب گمراهیم شدی
در حلقه حلقه های زلالت زحل شدم
اصل مرا به خاک محبت سرشته اند
با وعده های میوه کالت بدل شدم
از یاد اگرچه رفته نشان و مکان ما
با جلوه های وهم و خیالت مثل شدم
میقاتمان به مشعر هول و ولا کشید
در سجده های رو به زوالت هبل شدم
آواره ام نمودی و می دیدمت که باز
با خنده های گونه چالت بغل شدم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 01 فروردین 1401 23:31
مروت خیری 01 فروردین 1401 23:59
درودها جناب معصومی زنده باشید و سال خوب و سلامتی داشته باشید
مراد مراغه 04 فروردین 1401 10:56
سلام و درود جناب معصومی عزیز
سروده زیبایی است
سالی نیکو و شادی برای شما آرزومندم