مکافات
به غارت بردی آخر حاصل بی اعتبارم را
به ضرب تیر رسوائی درآوردی دمارم را
به شهد شادکامی شوکران درد افزودی
سیه کردی تمام لحظه های روزگارم را
به جای مهربانی با ستم کردی مکافاتم
فزون کردی دمادم غصه های بیشمارم را
تو ای دنیا نه تنها بی وفایی را بنا کردی
به یغما بردی آخر رونق ایل و تبارم را
تمام روزها را با غم و حسرت همآغوشم
که روزی مژدگانی آوری فصل بهارم را
نفهمیدم سرابی پیش چشم تشنکامانی
که بر باد فنا داری همه دار و ندارم را
تو که از باغ های رفته بر تاراج می گوئی
چرا دادی به طوفان جلگه سیب و انارم را!
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 20 خرداد 1402 09:08
درود بر شما
علی معصومی 11 امرداد 1402 19:02
علی معصومی 11 امرداد 1402 19:02