خبرت هست؟
خبرت هست که ماه شب تارم شده ای
بعد از ان خاطره آرام و قرارم شده ای
از همان لحظه که با مهر تو آکنده شدم
همه ی زندگی و دار و ندارم شده ای
سر من گرم تو چشمان تو سرگرم جفا
آتش سینه پر سوز و شرارم شده ای
بی نگاهت همه منظره ها تاریک اند
رونق پنجره ی رو به بهارم شده ای
تا صدایم زدی و غرق نگاه تو شدم
نغمه ی حنجره ایل و تبارم شده ای
بین هر ثانیه در حسرت دیدار تو ام
واژه در واژه هر قول و قرارم شده ای
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 06 بهمن 1402 12:59
درود و سلام موفق و مانا باشید
یاسر قادری 07 بهمن 1402 09:11
درود جناب معصومی
زیبا و دلنشین بود
قلمتان همیشه گرم و سبز
محمود فتحی 08 بهمن 1402 04:44
سلام جناب معصومی درود زیبادقلم زدید گرامی