لحظه دیدار
نازم آن شیرین بیانی را که جان تبدار اوست
ساحت عشق و ارادت باده سرشار اوست
گوهری و دُردانه و ناز آفرینی که پی اش
صد جهان سر در گم و دیوانه بازار اوست
کس چه میداند کدامین کوچه را طی می کند
نکهت باد سحرگاهی که از رخسار اوست
گردش صد کهکشان در خوشه های رنبق اش
آسمان بی کران سرگشته ی پرگار اوست
می تراود چشمه چشمه مهر بی پایان از او
شبنم و گل زیوری از پرده ی اسرار اوست
در دل هر ذره نبض دلربائی می زند
بیکران تا بیکران سرحد بی مقدار اوست
کی تماشا می کنم او را؟ نمی دانم ولی
عالمی در جستحوی لحظه دیدار اوست
♤♤♤
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 بهمن 1402 16:37
درود بر شما