نوشته های ادبی رها فلاحی

رها فلاحی

زارا

رها 29/ 12 /1400 0 دیدگاه

زارا* دانه‌های درشت برف از آسمان می‌بارید. از پشت پنجره داخل حیاط را نگاه می‌کردم. آدم‌برفی‌ام همان‌جا زیر برف مانده بود. *** دیشب که خواب بودم؛ برف شروع شده بود. صبح با دیدن برف‌ها خیلی خوشحال شدم ...

ادامه نوشته
رها فلاحی

آب

رها 09/ 4 /1402 0 دیدگاه

آب صدای تلویزیون بلند بود. زهرا روی مبل نشسته بود. هانا، عروسک نخی‌اش را در دست داشت و موهای مشکی‌اش را مرتب می‌کرد. او بدون اینکه به تلویزیون نگاه بکند به صدای خانمی که در تلویزیون حرف می‌زد؛ گوش می...

ادامه نوشته
رها فلاحی

جنگجویی در اتاق توی اتاقم، در حال خواندن کتاب داستان، هستم. از بیرون صدای لباس‌شویی و تلویزیون با حرف زدن مامان و بابایم را می‌شنوم. بوی اسفندی که مامانم دود کرده، توی اتاقم می‌آید. بوی طالبی و نم ب...

ادامه نوشته
رها فلاحی

▪ترجمه‌ی چند شعر کوتاه از #رها_فلاحی به زبان کُردی توسط خانم #روژ_حلبچه‌ای (۱) باد که می‌وزد درختان می‌رقصند میان این رقص، سرگیجه، سهم برگ‌هاست... ◇ با هەڵدەکات، دارەکان دەست دەکەنە ملی سەما، لەن...

ادامه نوشته
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا