طره را باز این چنین ای نازنین تابانده ای من که هیچ از چشم شور مردم تهران بترس #محسن_صحت

1-پوشیدم تن پوشت را، تمام سلولهایم شاعر شده اند ********** 2-می ترسم دق کنم از دغدغه ی نماندنت ****************** 3-همیشه دولت مهرت، امنیت منطقه ی آغوشم را تامین می کند ***********...

از باغ عشق سیب برایم بیاورید ازدست آن حبیب برایم بیاورید بیمارچشمهای خمارم زشهرعشق ای عاشقان طبیب برایم بیاورید برشانه های عاشقتان درشبی بلند گیسوی دلفریب برایم بیاورید درتنگ نای قافیه ما...

هر کس جهانش مملو از آشوب باشد باید که حالش با کسی هم خوب باشد با یک نفر باشد که حالش را بفهمد پر طاقت و پر صبر چون ایوب باشد پیش نگاهش آدمی بسیار خوب و ... وارسته و بسیار هم محبوب باشد دنیا برای...

آنقَدَر شعر مرا خواندی و گفتی احسنت فکرت افتاد که شاید تو دلیلش باشی؟! #محسن_صحت

هرچند، به بالی شده ؛ پرواز اسارت محکوم قفس هاست ؛خوش آواز اسارت هر دَرز نگاهی که دلم دوخته گاهی اشکی شود از دستِ زبان باز اسارت انگار که ماهی شده ام در کف دریا افتاده به تور غلط انداز اسا...

بــاز دلم کــرده هــوای تو را نغمه‌ی جانبخشِ‌ صــدای تورا باز دلم ســوی تـو پَر می‌کِشد جامْ به‌ نـامِ تو ٬ به سَر می‌کِشد پُر شده‌ ازعشـقِ‌تو این‌سینه‌ام چهـره‌ی تـو هست در آئینه‌ام هردَم...

یک بغض درونت متلاشی شده باشد ایوان دلت خاطره پاشی شده باشد تو فرض کن آن چیز که در خواب عذاب است آن لحظه که در خواب نباشی شده باشد ای وای به وقتی که مریضی سرطانی دلبسته ی یک دکتر ناشی شده باشد...

من تورا زور نکردم که کنارم باشی فقط از رفتنت این مرد کمی میمیرد #محسن_صحت

امشب چه کسی ریخت تو را در هیجانم؟ دلتنگ نگاه توام و در فورانم ای مطلع چشمان تو ، صدها غزل ناب آشفته ی چشم تو شده ، طبع روانم تو اهل کجایی و کدام ایل و تباری ؟ با غمزه ی تو ، شورشی افتاده بجان...

دوبیتی دوبیتی تا شد از عطر تو سرشار به هر جا می رسد نامت زند جار به پاس اینکه از حسن تو گوید بزن هر مصرعش را روی دیوار...

هوا سرد است و شالگردنت اینجاست کنار مابقی خاطراتت در ذهن متروک من. نگرانم هوا سرد است...

چشم تا که از چنگ تو آهنگ خطر می آید این همه فتنه زچشمان تو برمی آید چشم تو آن زحل مانده به آغوش فلک مست و گیراست که در صدر خبر می آید بدعتی تازه نهاده ست به دینداری عشق بوق و کرنا زده آیین د...

رفتی و با رفتنت در گیرِ ویرانه شدن ساکت و سردو اسیر کنج میخانه شدن نعش من در انتظار لاالهی مانده است یکه و تنها شدن تا مرز دیوانه شدن در خَمِ شبهای وهم الود و دنیایی سیاه چشم در راهت نشستن ه...

کتاب هایت را کنار بگذار از چشم هایم شروع کن ببینم می توانی از برکنی،شتاب لغزش مردمک هایت را بر شرم گونه هایم؟ کتابهایت را کناربگذار آنها برای نخواندن هستند ... ساعت هاست به کلمه ای خیره ای که ...

آذرِ آغوش تو مِهر خاموش مرا بیدار کرد واژه های شعر تن پوش مرا تبدار کرد من اسیر باد بی رحم خزان عشق تو فصل دلم گلزار کرد مه ناز نصیرپور آبان نود و پنج پ.ن: قالب شعر وجودم با تو قال...

سخن از چشم تو شد....
بسم الله...،
لا حول و لا قوة الا بالله.../.

((واژه های کال)) کنارت سخت باریدم مگر فصل خزان بودی؟! درون ابر باران زای چشمم بی گمان بودی به پایت اشکهایم را فدا کردم نفهمیدی گلویم را فشردی و درونش استخوان بودی تو رابیمارگونه میپرستیدم خ...

بنام آنکه یکتا در جهان است همه دنبال او اما نهان است هر آنکس می شود مجنون و عاشق صدای یار در گوشش اذان است شود هر کس در این جا قبله اش عشق همیشه فارغ از نام و نشان است بگویید اهل دنیا تا بدانیم ...

در غم انگیزترین لحظه کوچیدن برگ قاصدک آمد و بر شانه ی پاییز نشست اشک ، سیلاب شد و کوچه به بن بست رسید بغض یک پنجره را ، زوزه ی پاییز شکست ــــــــــــــــــــــــــــــــــ قاصدک آمد و از پنجره ،...