تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
دکتر سجاد  فرهمند

ما خوب بودیم، خیابان معلم خوبی نبود عشق و احساسمان را بی رحمانه ربود خیابان اسم رفیق نمک نشناس ماست آتش زد بر فرش دوستی تا تار و پود سجاد فرهمند ...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

سرد است هوا نگاه تو جان بخش است آن چهره ی همچو ماه تو جان بخش است این شهر تمام مردمش مایوس اند آغوش تو و پناه تو جان بخش است ********** ژرفایِ نگاهت از جنون لبریز است تاثیرِ دو چشمِ تو ، چو تیغِ تیز...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_تو اگر خودت را هر شب مثل خون در رگهای من تزریق کنی؛ باز هم من فردا لبریز از درد بیدار خواهم شد؛ خالی از تو ... _گاهی عجیب برای مداوا، دیر می شود!!!...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

در من زن تنهای مغروری از خاطرات تلخ لبریز است در مردمکهای پریشانش طعم گس شبهای پاییز است گاهی عذاب روح تبدارش هل داده او را تا جنون مرگ گاهی پشیمان گشته از رفتن دل بسته بر شهریوری بی برگ از آینه ...

ادامه شعر
امین مقدس

<<قاصدک>> باغِ اوصافِ تو اشعارِ گلستانِ من‌اند سوسن و یاسمن و زنبقِ بستانِ من‌اند ای که ابیاتِ تو انوارِ دلِ شب زده‌‌هاست ! شعرهایم همگی حاصلِ ایمانِ من‌اند هرچه از غیر نوشتم غضب و پاره...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۶ آرزوی محال شمعی شدم از اشک زلالم گفتم از آرزوی دور و محالم گفتم من شرح غم دوری از آغوش تو را با جوش و خروش حس و حالم گفتم #مهدی_رستگاری یازدهم بهمن سال یکهزار و چهارصد و دو خور...

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

بیر قوشام غملر یوروب دا اوشماغ خوش گلمیر منه باده لر بیر بیر دؤلوب دا ، ایچمکده خوش گلمیر منه غملروندن بیر زامان شاهلیخ ادیردیم عالمه سن گئدن گوندن بیر غملرده خوش گلمیر منه...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_عشق را؛ پیش چشمانم سر بُریدند... _و من،سال ها در خلوت خویش بی صدا اشک ریختم... _تا که امروز ناگهان فهمیدم؛ عشق چهره می گرداند! _عشق نامیراست......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۷ نایره فکر با خود به زبان نیمه لالم گفتم از روحیه رو به زوالم گفتم از سوزش خلواره آتش به دلم در نایره فکر و خیالم گفتم #مهدی_رستگاری یازدهن بهمن سال یکهزار و چهارصد و دو خورشید...

ادامه شعر
جواد مرادی

من هنوز می‌چرخم در جاده‌ی سبز آلودی که قبلن‌ها قدم می‌زدیم ، مثل چرخیدن لابه‌لای فرش‌های دستباف گیراست اما خاکستری‌ها ظاهراً لطیف ظرافت آبی‌ها حسرت آمیز و بی‌جانند گل‌هایی که اینجا اتراق کرده‌اند؛ ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

ما وارثان درد و دار و خون و خاکیم؛ اما فقط توی صف نانوایی،سینه چاکیم! باور نمی کند ستم زما،برای عدالت هلاکیم...

ادامه شعر
یاسر قادری

درگیر توام ، تو بمان که مرا تو بسی هوای توام هرگز نروم به هوای کسی هرگز درمان نشود درد مهجوری من حیرانم که چطور مانده برایم نفسی من خاک گل کوزه دست توانگر توام شکلی ده مرا و بنا نکن برایم قفسی طوف...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۲۸ نایره فکر با باد صبا از پر و بالم گفتم از جوشش عشق بی‌ زوالم گفتم می برد به اوج آسمان باز مرا شعری که به پرواز خیالم گفتم #مهدی_رستگاری یازدهن بهمن سال یکهزار و چهارصد و دو خور...

ادامه شعر
امین مقدس

<<گیسو>> آن‌ که مست‌از شاخهٔ افتادهٔ گیسوی توست دوستدارِ پیچ و تابِ سادهٔ گیسوی توست بس‌که‌ داری پیچکِ رقصنده روی شانه‌ات هر که می‌بیند تو را دلدادهٔ گیسوی توست تا پریشان می‌شود موی تو ...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

شعرهایم بی تو بارانیست که از چشمانم بر رویِ کاغذ نم نم می بارد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

پژواک بی صدای سکوتم آه! جز یک سکوت کهنه ی مبهم نیست صد سینه شرح غصه وغم دارم،اما دریغ یک دل محرم نیست هیزم شکن تویی! به که باید گفت ای باغبان، حدیث درختان را وقتی که بوی شوم تبر با توست تفسیر دست‌های ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

بی محابا مو پریشان کرده ای بر شانه هایت،بیصدا ترسم از آن روز ندانند شانه هایت،قدر گیسوی تورا ........................ حسن_سهرابی ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

دانه چو مستانه با خاک همبستر شود؛ زخمه ی خورشید، مگر بر عطشش کارگر شود! تا بدرد جامه ی رسوایی و یکباره به عالم سر شود......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«می خواهمت» تو را با وعده های حوری و جنّت نمی خواهم ز ترس آتش دوزخ کنم وحشت نمی خواهم تو آن نور فروزانی میان شام تاریکم تو را خورشید تابان در شب ظلمت نمی خواهم مرا سروی تو کردی خوش قد و بالا ...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

دلبسته ام کردی وقت رفتن سایه ام تورا در آغوش گرفت وَ مرا ترک کرد. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا