تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سیدمحمدجواد هاشمی

چه بیرحمانه روزها میگذرد وعید می شود کاش امسال هم...................... یک سین سفره هفت سینم سلام مادرم باشد

ادامه شعر
مرتضی برخورداری


رنگ سرخی که به آن چهره برافروخته ام
یا غباری که به گیسوی خود اندوخته ام
خستگی های لبی را که ترک خورده زآه
تیر مژگان و زبانی که به غم دوخته ام
جامه بغض قدیمی که گلو کرده به تن...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

حسی درتو موج می زند که بوی باران می دهد حضورتوبهاری است که می روید ... می روید.... همچنان توعشقت نم باران دارد مادر...................

ادامه شعر
حسن کریمی

« تعارف » طعم تو شدحلاوتِ کندوئی از عسل سهم منم ، چشیدنِ آن گشته از ازل مهمان همیشه ،منتظرِیک تعارفست بگذار تا که غنچه لب ، وا کند بغل حسن کریمی...

ادامه شعر
عذرا قاسمی

ثواد عشق نم کشید دل قلم سیاه شد حریم گل شکسته شد حرم پر از حرام شد

ادامه شعر
سید حسین عمادی سرخی

"من نگاهش میکنم اوهم نگاهم میکند"؟ با نگاه نافذ خود سدِّ راهم می کند از دل و از عقل دارم من سپاهی بازهم با نگاهی تارومارِ این سپاهم می کند یوسفم من، این زلیخا که عزیزم بوده است جای قصر خویشتن، ر...

ادامه شعر
فواد شجا ع الدینی

خانه زُل زد در نگاهم ، در زمستانی بعید سوز و سرما بود با من ، با تو هم برفی شدید چتر خود را وا کن امشب ، زیر بارانم بمان نم نمک باران ، خیابان ، آسمان در من چکید خواب کنعان دیده یوسف ، دم ب...

ادامه شعر
علی حاتمیان

من تو را در دل خود دار زدم؛ تو چه سخت میمیری...! با چه هیچ سنگینی تو در این دلکده ی هیچ، نفس خواهی زد در فراسوی خیالم دست و پا خواهی زد غرق در حس فراموشی تو میخوابم در تکاپوی خیال مر...

ادامه شعر
حسن کریمی

خوش حرکات وخوش سخن،زمزمه محبتی
نقش بسی زدند و تو ، نقطه عطف خلقتی
مخمل نیم خفته ای ، غنچه نو شکفته ای
آیتی از لطافتی ، غایتی از بداعتی
چون طیران اوجها ، چون جبروت موجها
سُ...

ادامه شعر
جابر ترمک

یک شب بیا حوالی چشمم قدم بزن آرامش تمام جهان را بهم بزن با دست های نرگسی ات بخت باغ را لای نگاه ناز کبوتر رقم بزن چشمت تمام شعر مرا دست برده است با پلک خود به روی غزل ها قلم بزن نه ب...

ادامه شعر
عذرا قاسمی

"کاش می شد صدای تو را بوسید" یا در صندوق خاطرات پیچید کاش می شد آن صدا را با وجودت جمع زد یا حضورت را کمی پررنگ کرد کاش می شد پای رفتن را شکست داغ هجرت تا ابد بر دل نشست...

ادامه شعر
علی سپهرار

به جان جانی تو میخورم دلا قسمی که شرجِ چشم مرا در نمانَد اشک و نمی چرا که اشک من و آن الف که شکّ آرد ز قول قامتم امضا کند چنان قلمی که قول عشق و وفا رد شد از دلم امروز به سنگ و وزن تراز...

ادامه شعر
رضا شیخ فلاح لنگرودی

تا صید کنی ما را هر دم به نگاه خود هرگز نتوانم رفت زین دام که افکندی با زلف سیاهت دل افسون شده است بانو وقتی که به پای دل زنجیر تو می بندی در حیرت این جادو شهر دل من افسون افسون در افسون است ...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

قلبم گرفت ای نازنین.............. رفتم دکتر روی تخت دراز کشیدم گوشی راروی سینه ام وپشت سرم جابجا می کرد سرفه...... بازهم..... سرفه...... بیشتر........ نفس عمیق...... عمیق تر.....

ادامه شعر
مهری  کندری

اگر غم امانم دهد از عشق عاشقانه خواهم نوشت عاشق که می شوی زندگی بوی طراوت می دهد بوی ناب عاشقی بی حضور عشق قاب زندگی کم دارد زندگی را کم دارد عشق راکم دارد اجازه عاشقی را گرفته اند بر تشنه عش...

ادامه شعر
علی حاتمیان

"قول میدهم که برگردم" این آخرین نجوای تو بود می شنیدمش از چشمهایت با اینکه بریده بود امانم را سوت قطار... قصه از یک واگن شروع شد که آرام آرام به ایستگاه بعد رفت هنوز هم می شنیدم تو ر...

ادامه شعر
عظیم صوفی

وچه دستها که برایم... وچه چشمها که برایت... انقدر اذردهام خودم را که دیگر راهی به حریم خود ندارم گریستیم من و تو برای من و تو وتمام عف...

ادامه شعر
عظیم صوفی

چه دستها که برایم... چه چشمها که برایت... آنقدر آذردهام خودم را که دیگر راهی به حریم خود ندارم گریستیم من وتو برای من وتو ...

ادامه شعر
علی حاتمیان

یک رعد و برق زمینی بود همان برق نگاهت در من در انزوا و تنهایی ها فکر کردن به تنهایی هایت بی من... در اتاق کوچکم گم شده ام لا به لای کتاب های نخوانده ام و ناخدایی که خبر می آورد از...

ادامه شعر
علی حاتمیان

بیاد بازی های بچگی دوباره سرخوش و سرحالم کنارم یک اسباب بازی نالان کنارم فشنگ های هفت تیرم تو نیستی و فرقی هم نمی کند تو آخر هر بازی برنده ای کنارم عکسی از تو جا مانده؛ هنوز هم در...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا