- لیست اشعار
- مناسبت
- عاشقانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
میثم محسن دخت املشی
در22 /02/ 1362 -
محمود حنیفی
در22 /02/ 1366 -
سیروس کامجو موحد
در22 /02/ 1366
چه بیرحمانه روزها میگذرد وعید می شود کاش امسال هم...................... یک سین سفره هفت سینم سلام مادرم باشد
ادامه شعر
رنگ سرخی که به آن چهره برافروخته ام
یا غباری که به گیسوی خود اندوخته ام
خستگی های لبی را که ترک خورده زآه
تیر مژگان و زبانی که به غم دوخته ام
جامه بغض قدیمی که گلو کرده به تن...
حسی درتو موج می زند که بوی باران می دهد حضورتوبهاری است که می روید ... می روید.... همچنان توعشقت نم باران دارد مادر...................
ادامه شعر« تعارف » طعم تو شدحلاوتِ کندوئی از عسل سهم منم ، چشیدنِ آن گشته از ازل مهمان همیشه ،منتظرِیک تعارفست بگذار تا که غنچه لب ، وا کند بغل حسن کریمی...
ادامه شعرثواد عشق نم کشید دل قلم سیاه شد حریم گل شکسته شد حرم پر از حرام شد
ادامه شعر"من نگاهش میکنم اوهم نگاهم میکند"؟ با نگاه نافذ خود سدِّ راهم می کند از دل و از عقل دارم من سپاهی بازهم با نگاهی تارومارِ این سپاهم می کند یوسفم من، این زلیخا که عزیزم بوده است جای قصر خویشتن، ر...
ادامه شعرخانه زُل زد در نگاهم ، در زمستانی بعید سوز و سرما بود با من ، با تو هم برفی شدید چتر خود را وا کن امشب ، زیر بارانم بمان نم نمک باران ، خیابان ، آسمان در من چکید خواب کنعان دیده یوسف ، دم ب...
ادامه شعرمن تو را در دل خود دار زدم؛ تو چه سخت میمیری...! با چه هیچ سنگینی تو در این دلکده ی هیچ، نفس خواهی زد در فراسوی خیالم دست و پا خواهی زد غرق در حس فراموشی تو میخوابم در تکاپوی خیال مر...
ادامه شعر خوش حرکات وخوش سخن،زمزمه محبتی
نقش بسی زدند و تو ، نقطه عطف خلقتی
مخمل نیم خفته ای ، غنچه نو شکفته ای
آیتی از لطافتی ، غایتی از بداعتی
چون طیران اوجها ، چون جبروت موجها
سُ...
یک شب بیا حوالی چشمم قدم بزن آرامش تمام جهان را بهم بزن با دست های نرگسی ات بخت باغ را لای نگاه ناز کبوتر رقم بزن چشمت تمام شعر مرا دست برده است با پلک خود به روی غزل ها قلم بزن نه ب...
ادامه شعر"کاش می شد صدای تو را بوسید" یا در صندوق خاطرات پیچید کاش می شد آن صدا را با وجودت جمع زد یا حضورت را کمی پررنگ کرد کاش می شد پای رفتن را شکست داغ هجرت تا ابد بر دل نشست...
ادامه شعربه جان جانی تو میخورم دلا قسمی که شرجِ چشم مرا در نمانَد اشک و نمی چرا که اشک من و آن الف که شکّ آرد ز قول قامتم امضا کند چنان قلمی که قول عشق و وفا رد شد از دلم امروز به سنگ و وزن تراز...
ادامه شعرتا صید کنی ما را هر دم به نگاه خود هرگز نتوانم رفت زین دام که افکندی با زلف سیاهت دل افسون شده است بانو وقتی که به پای دل زنجیر تو می بندی در حیرت این جادو شهر دل من افسون افسون در افسون است ...
ادامه شعرقلبم گرفت ای نازنین.............. رفتم دکتر روی تخت دراز کشیدم گوشی راروی سینه ام وپشت سرم جابجا می کرد سرفه...... بازهم..... سرفه...... بیشتر........ نفس عمیق...... عمیق تر.....
ادامه شعراگر غم امانم دهد از عشق عاشقانه خواهم نوشت عاشق که می شوی زندگی بوی طراوت می دهد بوی ناب عاشقی بی حضور عشق قاب زندگی کم دارد زندگی را کم دارد عشق راکم دارد اجازه عاشقی را گرفته اند بر تشنه عش...
ادامه شعر"قول میدهم که برگردم" این آخرین نجوای تو بود می شنیدمش از چشمهایت با اینکه بریده بود امانم را سوت قطار... قصه از یک واگن شروع شد که آرام آرام به ایستگاه بعد رفت هنوز هم می شنیدم تو ر...
ادامه شعروچه دستها که برایم... وچه چشمها که برایت... انقدر اذردهام خودم را که دیگر راهی به حریم خود ندارم گریستیم من و تو برای من و تو وتمام عف...
ادامه شعرچه دستها که برایم... چه چشمها که برایت... آنقدر آذردهام خودم را که دیگر راهی به حریم خود ندارم گریستیم من وتو برای من وتو ...
ادامه شعریک رعد و برق زمینی بود همان برق نگاهت در من در انزوا و تنهایی ها فکر کردن به تنهایی هایت بی من... در اتاق کوچکم گم شده ام لا به لای کتاب های نخوانده ام و ناخدایی که خبر می آورد از...
ادامه شعربیاد بازی های بچگی دوباره سرخوش و سرحالم کنارم یک اسباب بازی نالان کنارم فشنگ های هفت تیرم تو نیستی و فرقی هم نمی کند تو آخر هر بازی برنده ای کنارم عکسی از تو جا مانده؛ هنوز هم در...
ادامه شعر