تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف سرزمین عشق سرزمین عشق اینک رهسپارت می شوم رهنورد راه های مرگبارت می شوم در کمال حسرت و ناکامی و سرگشتگی بی گمان آواره هر رهگذارت می شوم در گذارم از بیابان های تو جان می دهم من که مقهور ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

#رباعی برخیز که موسم بهار آمده است پیکی ز دیار شهریار آمده است شد نوبت عاشقی به قول "سعدی" معشوقه ی ما سر قرار آمده است! #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف جان نثار عشق دلم در این شب تاریک یار لازم داشت در اوج غصه و غم غمگسار لازم داشت تلاطم طلب عشقِ ناخودآگاهم فزوده بود بسی و مهار لازم داشت شده است جامعه چون زمهریر و این سرما شمیمی از ن...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

پاکی و حُسن خـدا داده ،اگر نیست به زن سـر برهنـه به سـر کوچه و بازار به هیچ آبـرومندی زن عفـت و پاکـی بُوَدش زیور و زینت و دست بند گلنار ، به هیچ ٭٭٭ چشمه ی ذوق ...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

مائیم و نگاری عاشقانه او هست و جهانی از بهانه مائیم و دلی ز عشق لبریز او گشته کلافه از زمانه ما گفته به او عاشق هستیم او کرده قسمت و بهانه ما رفته ز کوی و برزن او او مانده و خاطر زمانه هرچند که دگر ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف خاطره عشق بیا به خاطره عشق مان سری بزنیم در آسمان دل انگیز آن پری بزنیم به چای خوردن با هم بهانه جوییم و به اتفاق تو قند مکرری بزنیم دمی به آه به خاکستر و به باد دهیم که داغ عشق به قلب ...

ادامه شعر
جواد  جهانی فرح آبادی

خاطره خوب من به یک خاطره خوب نفس می بندم یادلی گرم به تو یا که به کس بی بندم ثابتت می کنم این را که تو مال منی می توانم بدهم قول که دنبال منی اگر امروزتو را با همه تن می خوانم حاصلش اینکه فقط عش...

ادامه شعر
سید هادی  محمدی

بسم الله الرحمن الرحیم شناسِ کوچه ی ذهنم شُد دوباره بی تو ​​​​​​نخوابیدن کمی برای نوشتن خیس غمی و حوصله تابیدن نگاه باکره ی مردان میان نان و نمک جان داد جهان همیشه غلط بوده کنار قاپِ حسابید...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

۱ دلم آبستنِ درده عزیزم هوا آلوده‌ و سرده عزیزم دلم میخواد از دنیا برم من از این دنیا که نامرده عزیزم ۲ هوا آبستنِ بارانِ ناب است به دستت جام سبزی از شراب است دعا کن ماه من امشب برایم دعایِ می...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف عشق پنهان گرچه نبوده هیچ از عشق تو حاصلم 《اما نهان برای تو پر می زند دلم》 بشنو به گوش هوش که زیر زبان خود می گویم ای عزیز به عشق تو مایلم رویت چراغ چشم و دل است و به روزگار محتاج تابش ...

ادامه شعر
علی مزارعی

لطفاً اگر اتفاق افتاد کاسودگی از سر بتکانید یک بوسه به رسم یادگاری روی لب شعر من نشانید

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف گوهر عشق عشق هرگز بر طریق عقل رهزن نیست نه این چنین گفتند بسیاری ولیکن نیست نه عاشقان در راه عشق از خود رها گردیده اند عشق از اخلاق انسانی رهیدن نیست نه بال پرواز است عشق و در حقیقت وصف...

ادامه شعر
jalal babaie

غزل سپید همچون آتش گرم کردم ختم آن سرما همه آن لرزه کرد. شعله اش بالا گرفت سوخت و سوزاند رهایم زین پرده کرد. چو برگ زرد پاییزی به دست باد آهسته بر روی زمین شد. ببین رخسار زردم چه سان در دوریش مرا...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

خندید و پلک زد که مرا زیر و رو کند با من به نازِ چشم و دهان، گفتگو کند لب را به لب فشرد و روئید تاکِ عشق تا از شرابِ سرخِ لبش در سبو کند آن زخم را که در دلِ مجنون شکفته بود با تارِ زُلف و سوزنِ مژ...

ادامه شعر
کاظم قادری

من از تو ندیده ام بجز عشق ای بخت بلند آشنایی مستانه به دیده ام بریزان جامی ز شراب دلربایی از خرمی بهار چشمت  حظ می برم عاشقانه ای دوست بر دامن دشت سبز چشمت می گردم و دارد چه هوایی جز نام تو و دعا به...

ادامه شعر
دانیال گودرزی

روح من از رفتنت خود را که حلق آویز کرد حلق خود را از نبودت ،بی وفا،او ریز کرد یار من از من جدا شد رفت در دامان کس با رقیبم شعرِ ما را بی بها ناچیز کرد من به او گفتم که تنهایم ندارم جز تو کس بی وفا،ا...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف وصف قاصر عشق گر چه من از یاد تو شیدا و شاعر می شوم در سخن هربار از وصف تو قاصر می شوم در مسافت های حرمان با هزاران آرزو حال و احوال تو را از دور ناظر می شوم من به دیدار تو نیت می کنم در...

ادامه شعر
بهرام الهی

تو به عمد رویا هایت را جا گذاشتی تامن -که امانت دارخوبی ا م فقط سکوت کنم. حواسم هست! می خواهم در غیاب تو سالها شاعری کنم و شاید -بعد ها کسی پرسید که من چه کشیده ا م! گاه به سالهای دور که فکر ...

ادامه شعر
جواد  جهانی فرح آبادی

بیت آخر بانو غزل بگویم یا شعر نو برایت این جمله مانده باقی،افتاده ام بپایت دستم توان ندارد،شایدقلم بلرزد درمانده ام چه گویم،ازشکریا شکایت تامصرع نهایی صدبیت مانده انگار تامقصدنهایی،کی میکنم رهایت بانو...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف زمان خوش چقدر حرف از اندوه و رنج و غم بزنم زناگواری وضع زمانه دم بزنم دلم گرفت چرا و چقدر باید دست به سرشماری و احصای بیش و کم بزنم فرا رسیده دگر بار روز تعطیلی مصمم که زمان خوشی رقم بز...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا