بیت آخر
بانو غزل بگویم یا شعر نو برایت
این جمله مانده باقی،افتاده ام بپایت
دستم توان ندارد،شایدقلم بلرزد
درمانده ام چه گویم،ازشکریا شکایت
تامصرع نهایی صدبیت مانده انگار
تامقصدنهایی،کی میکنم رهایت
بانو تویاریم کن،شعری بخوان دوباره
مقصودمن توباشی،درمتن این حکایت
هرجمله ای بگویم،موزون نمی نماید
درمانده ام زچشم و ابروی دلربایت
بایک نگاه روزی،دلبسته ام نمودی
عمری گذشت وماندم،مدیون اشک هایت
پایان قصه شاید، آغاز ما نباشد
اماهنوزباعشق،جان می دهم برایت
این شعروبیت آخر،تکرارآنچه گفتم
این جمله مانده باقی افتاده ام بپا یت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 09 اردیبهشت 1402 09:39
سلام ودرود