- لیست اشعار
- قالب
- سروش
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
محمد قدیمی
در20 /02/ 1394 -
مهری کندری
در20 /02/ 1364 -
hossein fathi
در20 /02/ 1398 -
مجید شرفزاد
در20 /02/ 1354 -
بهروز قاسمی_رها
در20 /02/ 1399 -
عبدالنبی ژاله
در20 /02/ 1399 -
ن د
در20 /02/ 1399 -
انوش بیات
در20 /02/ 1371
باز، اینها بد ند و آنها خوب باز هم صحبت از بدِ آشوب باز هم حق به جانب سرکوب کاش می شد به خود بیندیشید! شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور...
ادامه شعرپلیس، کم تر جولان می داد "میزان، رأی ملت" بود و، اعتراض آرام، آزاد و جمعی از این گفته ها، شاد سکوت بود و فریاد لباس شخصی ها آمدند. شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور قانون بود در تردید بود و نب...
ادامه شعرباز هم با دروغ آمده بود شاه بیت دروغ ها شده بود یک نقاب گشاد هم زده بود مردم، او را به سُخره می دیدند. شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور...
ادامه شعرسروش 1 آن که ماندَه ست بین بدتر و بد چه بگوید؟! کجا گلایه کند؟! تا به کِی از دلش فغان بچکد؟! آتش بی صدا ست. سروش 2 بادی از شرق می وزد گاهی بادی از غرب و آنچه آگاهی قاصدک ها به بادها، راهی...
ادامه شعرسروش 1 دَمَنی پاک و نزهت چمنی من و مهتاب و نجم و انجمنی و صفای وجود جان سخنی شب پر کهکشان ساغر چشم مست یار شیرین. سروش 2 بید و باد رود شاد مرغان از غم آزاد و از این دست، دشتی مست مانند جان...
ادامه شعرنور در نور و پر صفا و سرور نغمه و نقش و رنگ و بو، پر شور بومیان نجیب و بوم عجیب باده در باده، جلوه های حضور بَلدَةٌ طَیِّبَه و رَبٌّ غَفور. مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور...
ادامه شعرو تو ای خواب که با خود می بری دنیا را بد نمی شد اگر می بردی دل سرما زده ی دریا را گر چه سیلی که دو چشمان من انداخت به راه برد از یاد همه ی رویا را کو کجاست آن منجی پر مدعا دل به تنگ آمده از دست رقیبا...
ادامه شعربا نام و یاد خدا سلام و درود، خدا قوت، سروش هایی تقدیم شما خوبان: سلام و درود، خوبان مهر! میهمان سروشکده ی بی شیله پیله و باصفایمان باشید: سروش 1 زندگی، با نَوای رود، خوش است با دِلاراییِ سرود...
ادامه شعردَمَنی پاک و نزهت چمنی من و مهتاب و نجم و انجمنی و صفای وجود جان سخنی شب پر کهکشان ساغر چشم مست یار شیرین. مکتب ادبی نورگرایی شعر پیشرو گونه ی سروش محمدعلی رضاپور (مهدی)...
ادامه شعرسروشی در مکتب ادبی نورگرایی دور از آواز مرغکان بودم در غم شهر، نوحه خوان بودم جانِ ارزان به دست در کلانشهری "قیمتِ دلخوشی _ گران" بودم آمدم به چمن چای می نوشم عکس می گیرم شعر می خوانم و بدون...
ادامه شعرسروش 1 گفتی ای گل! بهار می آیی آخرِ انتظار می آیی به دل بی قرار می آیی و به چشم خُمار می آیی صد بهار آمد و نیامده ای. سروش 2 در سبک تَرَنُّم بلبل درسی هست و در سروش خاموش گل رسا_شیوا_شیدا_نَفَ...
ادامه شعرمو غریو و تو غریو کی وا زنه زال سی دل برشته و جییَر خال خال ار نترسوم ز جونورون اگوم برینوم بنینوم تنگ منگشت تا دی نیام مال چی کلوس و چی چویل بهار هر سال مندیروم بیایی و بخونوم بلال دستاتن بده دستوم ...
ادامه شعرسروشی در مکتب ادبی نورگرایی دور از آواز مرغکان بودم در غم شهر، نوحه خوان بودم جانِ ارزان به دست در کلانشهری "قیمتِ دلخوشی _ گران" بودم آمدم به چمن چای می نوشم عکس می گیرم شعر می خوانم و بدون...
ادامه شعرای بهانه! چقدر زیبایی! اصلِ مهر یّ و پاک و بالایی مقصدِ بهترین تمنّایی شاهدِ خوش ترین تماشایی عاشقت شده ام. شعر پیشرو شعر سروش محمدعلی رضاپور (مهدی)...
ادامه شعرای بهاران! چقدر بی تابی! روز می بینمت که بی خوابی شب که بی تاب داغ مهتابی پس چه گوید دل خزانی من؟! Шеъри_Пешрав шеьри_сурӯш муҳаммадалӣ_ризопӯр شعر_پیشرو شعر_سروش محمدعلی_رضاپور (مهدی) ...
ادامه شعرسروش های عاشورایی سروش 11 دیگر انگار یک نفر هم نیست سقّا رفته قاسم رفته اکبر هم نیست اصغر هم نیست دیگر یک جنگاور هم نیست سرلشکر، آن بالا، قرآن می خواند به تحیّر می نگرند کودکان و زنان. سروش...
ادامه شعرخوب می دانم به قلبت آشیان دارم هنوز نیمه شب ها که پریدی از خواب، به رهم چشم بدوز به دلم افتاده از کوچه ی ما می گذری من خودم قول گرفتم از خیابان دیروز وای اگر بوی تو را باد نیارد با سوز خوش خیالی ...
ادامه شعرسروش های عاشورایی سروش 1 کاروانی به سوی رود آمد سوی رود آمد و فرود آمد هر قدم، عشق در وجود آمد خون تازه به تار و پود آمد تشنه لب کُشته ها، بدون سَرَند. سروش 2 نامه دادیم و، هِی دعا کردیم حضر...
ادامه شعرشعر دریاچه، شوکت پرواز باد شاد لطیف دلپرداز حسّ آرام و پاک نیلوفر خنده ی بوته های ساغرساز حال سنجاقک و تمشک و چمن عشق گنجشک و شاخه ی همراز باز هرچه زیبا و ناز هرچه نیک آواز همه مدیون غیرت آب ...
ادامه شعرکاش بودی و می دیدی چه ها کرد این دل دیوانه ام به هرکه رسید نالید و گفت با تو من بیگانه ام چه شب ها که باریدم و با چشم تر نوشتم غزل ها برای تو دُر دانه ام تو اما، گذشتی بی تردید از خالی شانه ام پ...
ادامه شعر